اگر مالك دنيا بودم،
تنها به يك شهر قانع مي شدم
و در آن شهر تنها به يك خانه
و در آن خانه تنها به يك اتاق
و در آن اتاق،تنها به يك بستر
چون آرميدن در آن چيزي است كه بر آن عاشقم.
فصل حقيقي عشق لحظه اي است كه
دريابيم كه تنها ماييم كه عاشقيم
و كس ديگري چون ما عاشق نبوده است؛
و هيچ كس ديگر نيز مانند ما عاشق نخواهد بود.
با عرض سلام خدمت استاد گرامي جناب پورشهري
اشعار شما را دوست دارم اگر مي شود بيشتر بنويسيد
دانش آموز شما سلمان پورعزيزي