اندیشه و جهان بینی در شعر
هر احساس شاعرانه ای ـ اگر راستین باشد نه تصنّعی ـ از نوع نگرش شاعر به جهان آب می خورد و هر انسانی ـ ولو خود نداند ـ صاحب یک نظام فکری است.بنابر این موضوع بحث معانی اشعارها با یکدیگر متفاوت اند چرا که صاحبان آن ها دارای نظام فکری مختلف بوده و جهان بینی هرکدام بر حسب اقتضای شرایطشان متغیر است. منظور ما از اندیشه، در این جا، آن بخش از تفکّرات شاعر است که در شعرش تجلّی می یابد به گونه ای که با تعمّق در شعر، می توان دریافت که او چگونه می اندیشد. چنین نیز نباید پنداشت که برای پیدا کردن ردّ پای تفکّر در شعر شاعران، باید در پی شعرهای حکیمانه و یا پند و اندرزهایی که جنبه تعلیمی داشته اند برویم. یک شعر وقتی موفّق و ماندگار است که در آن سوی بار عاطفی آن، یک نگرش فکری نیز نهفته باشد به گونه ای که اگر شعر را با برداشتن خیال ها و دیگر هنرمندی های صوری اش به نثر ترجمه کنیم، نیز آن فکر باقی بماند.بحث درباره عنصر اندیشه، از سویی وارد قلمرو دانش های دیگری غیر از شعر می شود و از سویی جنبه آموزشی خودش را از دست می دهد چون فکر کردن را نمی توان آموزش داد و اگر هم بتوان، کار یک مجموعه آموزشی شعر نیست. پس من فقط می توانم که اهمیت اندیشه و جهان بینی را در حوزه ی شعر گوشزد کنم. به هر حال، نباید از یاد برد که تأثّرات عاطفی، هر قدر هم که شدید باشند، گذرا و مقطعی هستند. یک شعر، در مواجهه نخست، اثر عاطفی بیشتری دارد و در دفعات بعدی، آن اثر را نخواهد گذاشت، مگر این که در کنار عاطفه، چیز عمیق تری هم وجود داشته باشد یعنی اندیشه. گذشته از آن، تحوّلی که در اثر اندیشیدن در انسان ایجاد می شود، از تحولات عاطفی بسیار عمیق تر و ماندگارتر است.
جهان بینی شاعر در شعرهایش مصداقی بارز از تجربه ی اوست. در اشعار دیوان فردوسی و حافظ و دیگر شاعران بلند مرتبه ما جهان بینی را به فراوانی یافت خواهید کرد؛ چون که از همین موضوع است که به پند و اندرز مخاطبان پرداخته اند و آن را از این جهان و کارهایش برحذر داشته اند.
برگرفتهاز وبلاگ کارآگاه شعر