دلتنگ....
منتخبی از نوشته های صبا
ابری از بوسه خورشید دلش سر برود ...
و دلش در یک بوسه ی دیگر برود ...
تشنه ی سیلی یک ابر و او لج نکند
باد را گفته کسی در پی هاجر برود
« قاصد تجربه های همه تلخی »که نگفت
قاصدی هم به هوای نفسی گر برود ...
مثل پیراهن یوسف که به یعقوب رسید
دیده ها روشن از این وادی باور برود
« باغ بی برگی » و آن خنده ی تلخی که نشست
بر لب جوی که یک عمر فراتر برود
« از صدای سخن عشق » دلش می گیرد
شاعر خسته به دنبال خود آخر برود
« من به دنبال کس مثل خودم می گردم »
نه دلی تنگ که از شاعری ام سر برود
سرکار خانم عصمت عصمتی « ع . سارا »