سلام به ...
حیدربابا به گاه چکاچاک رعدوبرق
کامواج سیل غردو کوبد به صخره فرق
صف بسته دختران به تماشا شوند غرق
از من درود بر شرف و دودمانتان
باشد که نام من گذرد بر زبانتان
هنگام پرکشیدن کبکان به آسمان
از زیر بوته جستن خرگوش ، رم کنان
گاه شکفتن گل و گلخند بوستان
گر باشدت مجال ، دمی یاد ما بکن
شادی نثار این دل ناشاد ما بکن
وقتی ز « باد عید» کپرها نگون شود
جام «گل یخ » و « گل نوروز »بشکفد
ابر سفید جامه چلان ، دیده تر کند
آن کو به یاد ما سلامت بود به جان
آلام چو کوه کشد به آسمان
پشتت به پشت گرمی خورشید گرم باد
چشمان چشمه های تو گریان ، رخ تو شاد
نوباوگان ، به دسته گلم گو کنند یاد
بسپار بر نسیم ، که آهنگ ما کند
شاید که بخت خفته ی ما دیده وا کند
حیدر بابا ، امید که باشی سفیدرو
پیرامنت پر از گل و ریحان و باغ و جو
از بعد ما سلامتی توست آرزو
دنیاست مرگ و میر و ، قضا و قدر همه
خیلی یتیم و خیل دگر بی پسر همه
..... گوشه هایی از « سلام بر حیدر بابا » ترجمه ی ؛ کریم مشروطه چی
خوش باشید!