شاعران جوان انجمن ادبی صبا. تربت جام

زمینه های فلسفی غزل پست مدرن


تمام معیارها و ابزار سنجش در فضای پست مدرن مورد شک قرار گرفته و قطعیت های آن ها به حالت تعلیق
در آمده است... هیچ تعریف دقیقی از پست مدرن ممکن نیست و هیچ ابزاری برای سنجش میزان پست مدرن
.بودن یک فرد یا یک متن تقریبن وجود ندارد

اما امروز و در این مقاله ، قصد آن است که یک وسیله و به عبارت بهتر یک پرسش ساده به شما معرفی شود تا
با استفاده از آن بتوانید متوجه شوید که آیا اصلن فرد مورد نظر شما چیزی به اندازه ی نوک سوزن ادراکی
نسبت به فضاهای پست مدرنیستی دارد یا نه... به سادگی از او بپرسید که آیا با توجه به بار تاریخی اجتماعی
واژه ی غزل اصطلاحی به نام "غزل پست مدرن" دارای معنا هست  و یا خیر! آیا اصلن غزل ، پست مدرن
می شود؟ آیا تضاد ظاهری این دو بخش یعنی "غزل" و "پست مدرن" اصالت این دست کارها را زیر سؤال
نمی برد؟

اگر پاسخ فرد مورد نظر شما به این پرسش این بود که : خیر! این امکان ندارد... غزل،‌ پست مدرن نمی شود
و اصطلاح "غزل پست مدرن"‌ با اصول پست مدرنیستی دارای تضاد است؛ با اطمینان و قاطعیت مطمئن
باشید که فرد مورد نظر شما به جرأت هیچ ادراکی نسبت به مناسبات فضاهای پست مدرنیستی ندارد! حالا
هرچه قدر از آثار و جملات لیوتار (1) را از بر برایتان بخواند و از ویژگی های آثار براتیگن (2) برایتان
... بگوید و واژگان و اصطلاحات پست مدرنیستی برایتان بلغور کند

ضرب المثلی هست که هر گاه با موضوعی بسیار بسیار تعجب برانگیز رو به رو می شوند آن را به کار می
برند و می گویند: "مرغ پخته توی قابلمه خنده اش می گیرد" و این احساسی است که وقتی از کسی می شنویم
!که می گوید اصلن اسم این دست آثار یعنی "غزل پست مدرن"‌ با نگرش های پست مدرنیستی در تضاد است
. به ما دست می دهد

آیا مدعیان این دیدگاه این واقعیت ساده را نمی دانند که عرصه ی پست مدرن عرصه ی تضادهاست؟‌ آیا همین
که آن ها هنوز به دنبال تناسبات هستند نشان دهنده ی آن نیست که از ریشه،‌ دارای یک ذهنیت کلاسیک هستند؟

پست مدرن عرصه ی تضادهاست و آثار پست مدرن نیرو محرکه ی حرکت خود را از همین تضادها به دست
می آورند،  در این دست کارها حتا تناسبات نیز با ترفندهایی به گونه ای متضاد در برابر هم قرار می گیرند و
به پیش می روند و از همین منظر اصطلاح " غزل پست مدرن" اصطلاحی به معنای آکادمیک آن  پست
مدرن است ... قرار گرفتن واژه ی غزل با آن همه هیبت و جبروت کلاسیک اش که در واقع هم سمبل و نقطه
ی اوج قدرت عرصه ی هنر شعر کلاسیک است  در برابر اصطلاحی امروزی و جنجال برانگیز به نام "پست
.مدرن"‌ تنها با یک منطق پست مدرن قابل فهم و توجیه است

تا به این جای کار متوجه شدیم که چنین مدعیانی از جایگزینی تضادها به جای تناسبات بی خبرند اما آیا این عدم
آگاهی از فضاهای پست مدرن به همین ختم می شود؟ قطعن خیر! این گروه هم چنین از اصل بنیادین بازی و
شوخی (3)‌ و اهمیت و جایگاه آن در عرصه ی پست مدرن نیز هیچ نمی دانند. چرا نمی توان غزل را به
عرصه ی پست مدرن دعوت کرد؟‌ آیا پست مدرنیسم ، کلاسیک را نفی کرده است؟ آیا برعلیه فضاهای کلاسیک
قیام کرده؟ آیا این مدعیان نمی دانند که پست مدرنیسم عرصه ی بازی و شوخی است؟‌ آیا نمی دانند که در
پست مدرنیسم هیچ فضایی نه تنها رد و انکار نمی شود بلکه تمامی فضاها نیز به بازی دعوت می شوند؟

  پست مدرن عرصه ی مهیبی است اما فقط برای بازی ، این که خورشید در مرکز منظومه ی شمسی است "
(یک نقیصه ی پست مدرنیستی است ما این را می پذیریم اما دوباره بازهم فقط برای بازی ... " ( دیوید کوک )(4

در این بازی هیچ فراروایتی وجود ندارد ، هیچ فضایی نسبت به دیگری برتری ندارد ... مولفه های غزل به
اندازه ی دریافت هایی که شاعر ممکن است از دیدن یک آگهی بازرگانی به دست بیاورد در این بازی سهم
دارد . مولفه ها و فضاهای کلاسیک گاهی به صورتی کارناوال (5) گون در ساختار یک متن صرفن جایی را
اشغال می کنند و گاهی خود تم  و موضوع محوری کار هستند گاهی نقشی جدی به آن ها واگذار می گردد و
گاهی با هجو و غلو و یا طنز به شوخی گرفته می شوند اما آن چه مهم است این است که آن ها دیگر به عنوان
یک فراروایت دارای هیچ گونه اتوریته ای (6) بر روی ارکان یک متن نیستند ، قدرت و مشروعیت آن ها
مورد تردید و سوظن قرارگرفته و از اریکه ی قدرت به زیر کشیده شده اند اما نه برای نابودی بلکه برای آزاد
کردن آن ها از قید و بند پیش فرض ها و پیش داوری ها و گشایش عرصه ها ، فضاها و افق های تازه برای
استفاده از حداکثر پتانسیل های نهفته در ذات آن ها و امکان بازباروری و بازیافت .... اگر مولفه های عصر
کلاسیک و حتی دوران مدرنیسم در گذار تحولات تاریخی/فرهنگی/اجتماعی امروزه عملن دچار ناکارآمدی و
...به نوعی مرگ شده اند پست مدرنیسم دمیدن به صور و دعوت به رستاخیز آنهاست   

کسانی که غزل پست مدرن کار می کنند در واقع دارای این جسارت ، شجاعت و توانایی بوده اند که غول
دنیای کلاسیک را به بازی دعوت کنند و یا بهتر است بگویم که به بازی وادار کنند! و این گونه است که وقتی
غربی ها به صورت ایده آل و آرمانی اعلام می کنند که: پست مدرنیسم از هر چیزی استفاده می کند تا خود آن
چیز را به چالش بکشد،‌ما در این جا و توسط شعرایی که غزل پست مدرن کار می کنند به سادگی ( شاید بی
!انصافی باشد به کار بردن سادگی) به این ایده آل عینیت بخشیده ایم

غزل،‌ این سلطان بلامنازع و مستبد دنیای کلاسیک ، امروز در جهان شاعرانه ی پست مدرن کارهای ما
همچون یک خدمتگزار مطیع در آمده است... هرچند هنوز محدودیت هایی وجود دارد اما آیا حکم به حذف
کامل و مطلق هرگونه محدودیت ، خود یک محدودیت نیست؟ پست مدرنیسم قصد آن را ندارد که تمامی
محدودیت ها را حذف کند بلکه فقط به دنبال آن است که تمامی آنها را نسبی و قابل تغییر اعلام کرده و قطعیت
آن ها را به حالت تعلیق درآورد؛‌ پس اگر شاعران غزل سرای پست مدرن ، محدودیت هایی را بر خود وضع
می کنند، آن ها را نه بنا بر حکم  شمس قیس و خلیل ابن احمد که مطابق میل خودشان که قطعن میلی بدون
بازیگوشی و متحجر نیست، تعیین می کنند. آن ها حق دارند که قواعد بازی خودشان را خودشان مشخص کنند
!و حق دارند که هر زمان که خواستند از آن ها نیز فراروی کنند و یا حتا آن ها را انکار کنند

بیایید کمی به حاشیه برویم و یک وضعیت کاملن رادیکال پست مدرن را مورد بررسی و موشکافی قرار دهیم
(!فقط برای خنده گری)

تئوری های گشتالتی (7) چند دهه ی قبل به این نتیجه رسیدند که بافت یا پس زمینه ی (8) یک اثر به اندازه ی
خود آن اثر و یا حتی بیش تر از آن اهمیت دارد! به یک تابلوی نقاشی از یک گل رز فکر کنید – یک شاخه گل
رز – نقاش می تواند آن را روی یک بوم سفید رنگ – یک بوم با پس زمینه ی قرمز-- یک بوم با پس زمینه ی
راه راه و یا یک بوم با پس زمینه ای پر از خطوط درهم برهم بکشد ... می تواند چنان پشت آن را شلوغ و پر
از رنگ های آشفته کند که اصلن دیگر گل رزی قابل تشخیص نباشد ... و این در حالی است که گل رز در
تمامی این تابلوها گل رز ثابتی است... آیا نگاه کردن به این گل رز ثابت در این پس زمینه های متغیر به ما
احساسی یکسان می دهد؟

حال بیایید دوباره به آثار پست مدرن نگاه کنیم و آن ها را با توجه به بافت و پس زمینه ی اجتماعی – تاریخی
آن ها بررسی کنیم. اگر قول لیوتار را بپذیریم که در عصر مالتی مدیا ، اینترنت ، سرعت ، فضا و ... ما دیگر
بنابر هزار و یک دلیلی که ایشان می آورد ، در یک وضعیت پست مدرن زندگی می کنیم این پرسش مطرح می
شود که آیا پست مدرن گفتن در وضعیت پست مدرن کاری پست مدرن است؟

من معتقدم که این دست آثار ( تمامی آثار پست مدرن نه فقط غزل پست مدرن ، فراموش نکنید که در حاشیه
بحث را دنبال می کنیم ) هر چند که از منظر مناسبات درون متنی و خود به خود پست مدرن هستند اما دیگر
پست مدرن نوشتن کار پست مدرنی نیست چرا که متناسب با فضایی است که هنرمند امروزی در آن قرار
گرفته است و این بسیار طبیعی است که کسی که در این عصر زندگی می کند این گونه ( پست مدرن)‌ کار
.کند

!نتیجه:‌ آثار پست مدرن ، پست مدرن هستند اما پست مدرن کار کردن امروزه دیگر عملی پست مدرن نیست
پس عمل پست مدرن چیست و چه گونه می توان یک عمل یا رفتار پست مدرن انجام داد؟ درست است!‌ هیچ
عمل یا رفتاری به اندازه ی کلاسیک رفتار کردن در جهان امروز پست مدرن نیست!   آثار کلاسیک کماکان
کلاسیک هستند اما کلاسیک کار کردن امروزه دیگر عملی پست مدرن است! اما چرا این عمل حاد – رادیکال
(9) پست مدرن که در واقع می تواند یک حرکت افراطی و رادیکال پست مدرن باشد (کلاسیک کار کردن)‌ به
این گونه نمود نمی یابد؟ دلیل آن ، اصل ساده ی " آگاهی "‌ است !‌ کلاسیک کارهای ما هیچ گونه آگاهی از
موقعیت اجتماعی – تاریخی خود و موقعیت ژئوپولیتیکی که در آن قرار گرفته اند ندارند!‌ آن ها اصلن متوجه
نیستند که در چه دنیایی زندگی می کنند و تا چه حد روشی که در پیش گرفته اند،‌ با موقعیتی که در آن قرار
گرفته اند در تضاد است! ( جالب این جاست که دم از رسالت اجتماعی نیز می زنند و خود را زبان زمان و
جامعه ی امروزی !!‌ خود نیز می دانند) و به این ترتیب است که آن ها در حالی که با پست مدرنیزم به مبارزه
برخواسته اند در همان حال با نفس وجود خودشان به پست مدرنیستی شدن موقعیت کنونی در جهان هنر
. دامن می زنند

به راستی چه چیز از این پست مدرن تر که کسی -  در دنیای امروز که در آن تمامی مرزهایی را که بشر در
قرون گذشته برای هستی قایل بود یا درنوردیده شده و یا در حال درنوردیده شدن است -  خود را مقید و
مجبور و ناچار به پیروی از قواعدی ببیند که چند صد سال قبل برایش وضع شده است؟ ( آن هم با مراجعی
زمینی و توسط افرادی مثل آن ها و نه حتی یک مرجع آسمانی و ...)‌ در عصری که نسبیت زمان توسط
فیزیکدانها به اثبات رسیده است و ریاضی دانان دیگر معتقد نیستند که دو دوتا همیشه به جواب چهار منتج می
شود و می گویند که حاصل ضرب عدد دو در دو هرگز به یک میزان دقیق روی عدد چهار منتج نمی شود بلکه
!حاصل این ضرب میزان غیر دقیقی است که می تواند در بازه ای بین عدد سه و پنج قرار داشته باشد

2 x 2  =   n , 3 < n < 5


چه چیز پست مدرن تر از آن که یک شاعر پست مدرن از روی آگاهی و فقط برای بازی ، برای به مسخره
گرفتن فضای کنونی که در آن هیچ محدودیت قطعی و قابل تحمیل نیست و فقط برای خنده گری بنشیند و
غزلی ناب با رعایت تمامی قواعد و عروض بگوید! و در این جاست که یک بار دیگر اهمیت "ذهنیت پست
!مدرن" و " آگاهی " به شکلی بنیادین مطرح می گردد

بیایید جور دیگر نگاه کنیم ( چشم هایمان را بشوییم )‌ کلاسیک - کارها آبشخور مشروعیت خود را از کجا به
دست می آورند؟ چه چیزی باعث می شود که آن ها به خود این اجازه را بدهند که به "غزل پست
مدرن"‌بتازند؟ چرا خود را برحق و پست مدرن کارها را بدون ذره ای پذیرش و انعطاف باطل اعلام می کنند؟

"به نظر من تنها فاکتوری که در خدمت ذهنیت کلاسیک - کاران امروزی قرار دارد فاکتور " تقدم زمانی
است. آن ها نه بر اساس داشته های خود بلکه به پشتوانه ی طول تاریخی و عمر زمانی فضای کاری که در آن
کار می کنند است که تمامی این حقوق را برای خود قائل می شوند... حالا بیایید جریان را معکوس کنیم و این
فرض را بگذاریم که شمس قیس و خلیل ابن احمد و همعصران آن ها به جای آن که تصمیم بگیرند شعر را بر
مبنای قواعد شناخته شده در امروز به نام کلاسیک پایه بگذارند، "سلیقه" شان این گونه شکل می گرفت که
مؤلفه های غزل پست مدرن امروز را پایه ی کاری خود قرار دهند و ما الان چند قرن هجری غزل هایی از
این دست داشتیم که دیگر در واقع به آن ها کلاسیک می گفتیم و ناگهان امروز کسی پیدا می شد و تصمیم می
گرفت که بیاید و قافیه و ردیف و قالب و وزن و عروض و ... را تعیین کند و بعد هم بیت هایی را با وزن های
همسان و فقط با کلمه ها و محتوای تقریبن متغیر به زیر هم می نوشت ! آیا آن وقت این شخص به " میمون
دنبک به دست! " شهره ی عام و خاص نمی شد و مورد حمله و تمسخر قرار نمی گرفت؟ شاید اگر این گونه
بود، امروز کسی مثل من می بایست قلم به دست می گرفت و در دفاع از او و این که او نیز حق دارد قواعد
بازی خودش را تعیین کند و این که اجبار به برداشتن محدودیت خود یک محدودیت است، می نوشت ... اریک
فروم معتقد است که " وحشت از آزادی برای کسی که همیشه در بند بوده است چندین برابر وحشتناک تر از
(وحشت از به بند کشیده شدن برای کسی است که همیشه آزاد بوده است ".... (10

به نظر من غزل پست مدرن بنابر دلایل زیر ناب ترین امکان تبلور فلسفه ی پست مدرن در شعر امروز
:ایران است

الف -  شجاعت آن در دست گذاشتن بر روی غول دنیای کلاسیک یعنی غزل و به بازی دعوت کردن او  و به
عهده گرفتن مبارزه در خط مقدم برای شکستن بت واره های ذهنی دنیای کلاسیک ... غزل پست مدرن همانند
دیگر عرصه های شعر پست مدرن که فقط به موازات دنیای کلاسیک به حیات خود ادامه می دهند سر در
لاک خود فرو نبرده است ... شاخ های غول را در مشت خود گرفته است و با فراروی از احکام چند صد ساله
ی او شاخ اش را شکسته است و ظاهرن قصد دارد تا زمانی که کاملن او را از نفس بیندازد به مبارزه ی خود
.ادامه دهد

ب - سازگار و متناسب کردن مؤلفه های غربی پست مدرن هماهنگ و به گونه ای کاملن درونی شده با فضاها
و ذهنیت شعر ایران ، غزل پست مدرن نه به قواعد خشک و متحجر و از پیش تعیین شده ی شعر کلاسیک
فارسی باج داده است و نه به صورت کورکورانه خود را در خدمت زرق و برق مؤلفه های غربی قرار داده
،است و به آن ها نیز باج نداده است...  . ( من معتقدم آن دست از پست مدرن کارهای ما که به بیراه می روند
صرفن از مؤلفه های فلسفی و عمیق پست مدرن،‌ یک زرق و برق ساده دیده اند، متناسب با آرزوها و ژست
(های روشنفکرانه ی آن ها ) (11

پ - غزل پست مدرن با این نامگذاری ، حلقه و زنجیره ی تکاملی شعر ایران را برای بررسی مراحل تحول
تاریخی آن در آینده کامل کرد... وجود غزل پست مدرن  در این دوره پاسخ محکمی خواهد بود به منتقدین و
پژوهشگرانی که در قرون آینده می خواهند حلقه ی ارتباطی میان دو عصر متفاوت هنر ادبی را بیابند ، آن ها با
وجود غزل پست مدرن دیگر به دنبال یک حلقه ی مفقوده نخواهند بود  . ( کاش کلاسیک کاران ما کمی از این
(نظر به جایگاه خود فکر می کردند

ت - غزل پست مدرن با هشیاری از موقعیت تاریخی امروز و مؤلفه های تازه استفاده کرد تا بار دیگر دریاچه
ی زیبای شعر کلاسیک فارسی را که می رفت به یک مرداب و باتلاق بدل شود ، به حرکت و موج در آورد و
،با این کار نشان داد که بیش از آن که از یافته های تازه ی خود برای خود آن یافته ها و مؤلفه ها نگران باشد
نگران ادبیات خود و دلسوز تاریخ ادبی – هنری خود می باشد که امروزه به هر حال خواسته یا ناخواسته و به
میراث در دستان ما قرار گرفته است و به جای اینکه سنگ مولفه ها را به سینه بزند

آن ها را به خدمت ادبیات بومی خود درآورده است ، غزل پست مدرن مولفه ها را به صورت خام به کار نمی
برد بلکه آن ها را می جود و به گونه ای که با بافت و پس زمینه ی ادبیات بومی ما برای هضم سازگار باشد
...می بلعد و به تلاش اش برای بهتر عمل کردن در این راه ادامه می دهد

ساختن یک ساختمان تازه در زمینی خالی بسیار ساده تر از بازسازی و به روز کردن و دوباره مقاوم
...سازی و در یک کلام دوباره " قابل استفاده " کردن یک بنای باستانی است

هر چند من خود یک شاعر غزل سرا در حوزه ی پست مدرن نیستم اما همواره به شعرای غزل پست
مدرن با نگاه تحسین می نگرم و غزل پست مدرن را ناب ترین امکان تبلور فلسفه ی پست مدرن در شعر
...امروز ایران از منظر مسیر شناسی تاریخی – اجتماعی آن می دانم


:یک پیشنهاد

بیایید ظرفیت و انعطاف خود را افزایش بدهیم و پذیرای تمامی جریان های فکری و هنری جاری در پیرامون
خود باشیم . بیایید دست از این تصور که ما به قواعد آسمانی و نهایی و بی زمان معیار و سنجش آثار هنری
دست یافته ایم، دست برداریم. بیاییم اگر نمی خواهیم پست مدرن کار کنیم و از آن بدمان می آید، کاری نکنیم
که با توجه به بافت و پس زمینه ی اجتماعی – تاریخی کنونی عملی هزار برابر پست مدرن تر از پست مدرن
ترین آثار باشد !‌ بیایید کمی سرمان را از لای اوزان و عروض بیرون بیاوریم و چند لحظه دست از تقطیع
کردن هر چه به آن می رسیم ، برداریم. چند لحظه سرمان را به چپ و راست بگردانیم و ببینیم که در چه
...دنیایی در کجای آن زندگی می کنیم

پانوشت ها


(1)  Lyotard
(2) Brautigan
(3) Play & humour Principle
(4) Daivid Cook
(5) carnival way
(6) authoritatively
(7) gestalt
(8) background
(9) hyper-radical

(10) گریز از آزادی – اریک فروم

(11) پست مدرن کار کردن امروزه یک ضرورت تاریخی – اجتماعی است اما نه به صورت کورکورانه
و بدون داشتن یک " ذهنیت پست مدرن " ، بحث روی پست مدرن آب – دوغ – خیاری که در پیرامون ما
. فراوان دیده می شوند و چه گونه شناختن آن ها نیاز به مقاله ای جدا و کنکاش و بررسی جداگانه ای دارد

بر گرفته از سایت دیگران دات کام