مترسک دزد !!
حوصله ام را بر می دارم
درخاطرات متروکت قدم می زنم
سیبی خراب
به خرابی افکار شومت
می چینم !
موازیست ایستاده
درخمیازه های بی حوصله ات جان می دهم
به بلوغ تک تک اندامها یم قسم
حبابی کوچک
و پست تر از سگی ولگرد نیستی
دو چشم حوسناکت
در ساعت گر گرفته انتظارم نگاه می کند
مترسک دزد!
دیگر گیسوانم به نوازش زمخت احساست نمی رقصند
تاحراج شوند
و رقاصه ای در باد!
س.بارون