یک اتفاق می شود از سمت ناگهان ... ؟ !
هنوز تا سحری ماندگار شبگردم !
و روز و شب پی صبحی دچار می گردم.
خدا کند ببری از دلم توهم را ...
خدا کند سحری تا دلم تبسم را ...
بخار می زند آه از نگاه آیینه
و هفته کال تر از عصرهای آدینه
چقدر فاصله هی اتفاق می افتد
به خشک شاخه ی دستم کلاغ می افتد!
سحر، سحر غم فردا عجیب می بارد
و من تمام خودش را نجیب می بارد
و عصر ساعت 2 ... تا حدود تنهایی
خدا کند که همین روزها شهید شوم !
م . خسرو