سفال دل ....
ای کولی تصویرْ فروش! آیینه!
عریانْ چه نشستهای خموش؟! آیینه!
پیراهنی از آه برایت دارم
زیباست برای تو، بپوش آیینه!
□□
هر روز دروغ بیشتر خواهد شد
باغ از پی باغ بیثمر خواهد شد
این شاخهی راست هم دروغیست بزرگ
فرداست که دستهی تبر خواهد شد
□□
اینگونه مباش شاد و خرسند از او
خواهند برید بند از بند از او
تو، تنها آن درخت را میبینی
من، تابوتی که میتراشند از او!
□□
مرگ است که بیش از تو به من نزدیک است
چون پیرهن تو که به تن نزدیک است
امروزِ به هم رسیدنِ ما دور است
فردای «بدونِهم شدن» نزدیک است
بیژن ارژن