بینخودمانبماند....... باشه !!!
در خوابی خاکستری
دنبال جنازه ای رفتم ؛
دردی روییده در تنم
دردی شبیه پریشانی یک کولی
به کدامین دور می برند ؟
جنازه ی بی دل باران را
در غیاب غروب ،
حکایت غم ؟
چه سکوت یخ زده ای
و جنازه ی من
غریب افتاد .
سودابه افسر بهادری «س . بارون »