نقاشی ام را می نویسم !!
لابه لای آبی حضور نگاهی
سرخ می کشم ؛
وقتی نقاشی ام را می نویسم
یک لحظه روی پل را ، نقش می زنم
تا سبزی ریشه دار حرفی
که رنگارنگ حضور بی رنگ چهره اش را
پاشیده پاشیده
رنگین کمان می بندد .
« فروغ صبا »
لابه لای آبی حضور نگاهی
سرخ می کشم ؛
وقتی نقاشی ام را می نویسم
یک لحظه روی پل را ، نقش می زنم
تا سبزی ریشه دار حرفی
که رنگارنگ حضور بی رنگ چهره اش را
پاشیده پاشیده
رنگین کمان می بندد .
« فروغ صبا »
هرچند این زمانه ...دلم تنگ است
امروز بی بهانه دلم تنگ است
چشمت قرار بود بجوشد باز
باز ای شرابخانه دلم تنگ است
مجنون قصه های تو خود را کشت
یعنی که عاشقانه دلم تنگ است
من کوچه کوچه کوچه دلم تاریک.....
من خانه خانه خانه دلم تنگ ست
باران ترانه های لبم را شست
باران...لبم...ترانه.....دلم تنگ است
در من تمشک بوسه نمی روید
زخمی بزن جوانه! دلم تنگ است
لبخند خاطرات مرا برگرد
برگرد کودکانه دلم تنگ است
دیروز یک نشانه ....دلم لرزید
امروز یک نشانه .....دلم تنگ است
سر را به شانه های که بسپارم؟
آه ای کدام شانه ! دلم تنگ است
« گلچینی از بارونی های شاعر محترم ؛ جناب آقای حافظ ایمانی »
کو دلبری که دل ببرد دلبری کند؟
کو سروری که سر ببرد سروری کند؟
ما دل سپرده ایم به لبخند مشرقی اش
کو چشم ساحرانه که جادوگری کند؟
آزاد باش مثل اناری که خوشه داد
تا گندم از لبان تو جلوه گری کند
...
این واژه ها به حضرت آدم کمک نکرد
شیطان دوباره رفت که حیله گری کند
حالا که سیب های نگاه تو می رسند
حوا شدم که پیش تو افسونگری کند
حالا که هفت خوان لبت را سیاوشم
حلاج کن مسیح! که عصیانگری کند
حالا بهار می تپد از چشم های تو
حالا خدا کند که کمی دلبری کند
...
دلبر ترین ترانه ی موعود ! نیستی!
این غصه رفت تا لبتان یاوری کند
محسن صدری نیا ( م.خسرو )
یاس پیچانده به مو مست همینطور برو
سبد خنده کف دست همینطور برو
نردبان راه مسیحا به فراتر آنجاست
آخر کوچه بن بست همینطور برو
به خراشیدن انگشت به کوبیدن مشت
کوهها راهت اگر بست همینطور برو
وهم تقدیر بدست ، هیچ به خاطر مرواد
چشم دستان خدا هست همینطور برو
تا که آبستن غربت نشوی در خم راه
یاد من هم به تو پیوست همینطور برو
ایرج سامانی « یک جهنم شعر »
تو
قانون بر هم خوردن چشم هایم را
می دانی
و کوتاه ترین فاصله بین انگشتانت
مجال آن می دهد
که انگشت نما کنی
اتفاق بر هم خوردن پنجره ...
عصمت عصمتی « ع.سارا »
چهار شنبه سوری
خیلی ها بی صبرانه منتظر چهارشنبه هستند تا در شب آن چهارشنبه سوری راه بیندازند ولی چهار شنبه سوری ترقه بازی و استفاده از مواد منفجره و ایجاد سرو صدا و ترساندن مردم نیست. مطمئنم خیلی از برپاکننده ی چهارشنبه سوری هیچ اطلاعی از این جشن ندارند. در این شب ما نظاره گر ماشینهای پلیس و کماندوها در سطح شهر و در گیری آنها با افرادی که با ایجاد ترس, وحشت و مزاحمت برای مردم می خواهند این شب را برگزار کنند.
نام چهار شنبه سوری از دو کلمه چهارشنبه وسور تشکیل شده است منظور چهارشنبه "چهارشنبه آخر سال است وسور در فارسی به معنی سرخ یا گل سرخ وهمچنین به معنی جشن است وچند معنی دیگر نیز دارد .
در گذشتههای دور آریاییان به گرد آتش جمع میشدند و با نوشیدن شیره گیاه هوم (هَئومَه haoma) و با پایکوبی و هلهله و شادی به قربانی حیوانی (معمولاً گاو) میپرداختند و بخشی از آن گوشت را به آتش میافکندند زرتشت غریوهای مستانه و افکندن گوشت قرابانی در آتش و الوده کردن آن را نفی کرد و کشتن جانوران را به رنج، و تباه کردن گوشت آن را کاری اهریمنی به شمار آورد و در برابر اینها خشنودی و پایکوبی و شادمانی از هستی و آفرینش را در گرد آتش درست و برابر با اَرْتَة (فضیلت، سامان و نظم هستی ) و نیکوکارانه شمرد.مطابق قول و حدس استاد ذبیح بهروز چهارشنبه سوری جشنی است مانند بیشتر جشنهای ایرانی که با ستاره شناسی بستگی تام داشته ومبدإ همه ی حسابهای علمی تقویمی بشمار می رود. در آن روز در سال 1725 پیش از میلاد زرتشت بزرگترین حساب گاه شماری جهان را نموده و کبیسه پدید آورده و تاریخ های کهن را درست و منظم کرده است؛ پس به نظر ایشان در سال 1725 پیش از میلاد،شبی که در روز آن زرتشت تاریخ را اصلاح کرده است، به یادبود آن ، همه ساله مردم ایران جشن بزرگی بر پا کرده و با آتش افروزی،شادی خود را آشکار و اعلام کرده اند و آن رصد و اصلاح تاریخ تا کنون در هیأت و یادمان چهارشنبه سوری ( شب جشن سوری) یا جشن سوری باقی و جاری مانده است.
اما زمان و هنگام اجرای جشن سوری برپایه مستندات گاهشماری ، چهارشنبه نبوده است چون در تقویم و روزشماری ایرانیان، شنبه و چهارشنبه ،آدینه و جمعه وجود نداشته است و هر سال به 12 ماه تقسیم میگشته است و هر ماه دستکم، بی کم و کاست 30 روز داشته است و هر روز هم برای خودش نامی داشته است و جهت حساب کبیسه پنج روز افزون را که سال شمسی 365 روز کسری بود به پنج نام از عنوان گاثاها که سرودها و نیایشها زرتشت بود مینامیدند و این پنج روز مجموعاً پنج خمسه، پنجة دزدیده و ... مینامیدند.
می توان گفت جشن چهار شنبه سوری مربوط به زمان بعد از اسلام و تسلط اعراب می باشد.
با این مقدمه میتوان مدعی شد که در یکی از چند شب آخر سال ایرانیان جشن سوری را که عادات و سنتی قدیم آنان بود، با آتش افروزی همگانی بر پا میکردند، اما چون تقسیم آنان در روزشماری بر آن پایه نبود که ماه را به چهار هفته با نامهای کنونی روزها بخش کنند و بخوانند لاجرم در شب چهارشنبه آخر سال تحقیقاً چنین جشنی برگذار نمیشده است و روزشماری کنونی بر اثر ورود اعراب به ایران باب شده است، بی گمان سالی که این جشن به شکلی گسترده و فراگیر برقرار بود، مصادف با شب چهارشنبه شده و چون در روزشماری و فرهنگ تازیان ، چهارشنبه نحس و نامبارک و بدیمن محسوب میشده است از آن تاریخ به بعد شب چهارشنبه آخر سال را با جشن سوری به شادمانی پرداخته و به این وسیله سعی داشتند که نحوست چنین شب و روزی را منتفی کنند. چنانکه جاحظ نویسنده مشهور عرب در رساله المحاسن و الاضداد آورده است «الأربعاء یوم ضنک و نحس» چهارشنبه روز شوم و نحس نزد اعراب بوده است. البته در چگونگی تطبیق جشن شب سوری با چهارشنبه سوری تازی، داستانها و دلایلی را ذکر نمودهاند که به ذکر یکی از آنها اکتفا میشود. یکی از دلایل آن این بوده است که مختار سردار شیعیِ معروف عرب همان کسی که به خونخواهی امام حسین و یارانش قیام کرد، هنگام آزاد شدن از زندان به خونخواهی شهدای کربلا قیام نموده و برای اینکه موافق و مخالف خود را از هم تمییز دهد اعلام نمود که شیعیان بربالای بامهای خود آتش بیفروزند تا موافق و مخالف از هم تمییز داده شود و این شب مصادف بود با شب چهارشنبه سوری آخر سال، واز آن به بعد مرسوم شد که ایرانیان مراسم آتشافروزی را در شب چهارشنبه آخر سال برپا کنند.
بیگمان فلسفه انطباق جشن سوری با چهارشنبه سوری و اینکه جشن سوری ایرانی چگونه نحوست و شومی چهارشنبه سوری را از بین میبرد، میتواند این باشد که آتش در نزد ایرانیان آریایی مظهر روشنی، پاکی ، طراوت ، سازندگی و تندرستی و در نهایت مظهر اهورا مزدا «خداوند» است، بیماریها ، زشتیها ، بدیها و همة آفات و بلایا در عرصه تاریکی و ظلمت مظهر و نماد اهریمن میباشند؛
مراسم و سُنّت های کهنِِ ِ به جا مانده از ایران باستان در این شب بسیارند که به اختصار نام آنها را می توان بشرح زیر برشمرد.
گرد آوردن بوته، گیراندن و پریدن از روی آن و گفتن عبارت "زردی من از تو، سرخی تو از من" شاید مهمترین اصل شب چهارشنبه سوری است.
. کوزه شکنی2. قاشق زنی 3. آجیل مشکل گشا4. آب پاشی 5. بر افروختن آتش6. سفره انداختن7.شال اندازی8. کجاوه اندازی9.آش نذری10.مراسم قفل« بخت» گشایی دختران11. فالگوش 12. قُلیا سودن13.رفع و دفع چشم زخم 14.کاسه زنی و دف زنی در شیراز 15. توپ مروارید در تهران زمان قاجار و ... 16.گره گشایی17.آش بیمار 18.کندر و خوشبوو ...
منبع:سایت زنده رود.
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جاده سهشنبه شب قم شروع شد
آیینه خیره شد به من و من به آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد
خورشید ذرهبین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد
وقتی نسیم آه من از شیشهها گذشت
بیتابی مزارع گندم شروع شد
موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد
از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد
در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد
« فاضل نظری »
دلم می گیرد
اخمت را کمرنگ باش !
شبی هم نیست .
هنوز سیاه پوش
کسی برایم سفید ؟
نه !
در جمعی سراسر ...
صبوری می کشم
و ساکت را رعایت
شکستگی ام را مرهمی
شاید ...
نیم نگاه خلاصه می شوم
حتی ...
اینجا شبی نیست
اخمت همچنان
بی پروا چشمانم را نثارش .....
فروغ صبا
در مسیر گناهم که گم می شوی
خیس یک اشتباهم که گم می شوی
رودی از گریه های غریبانه ام
موج هذیان و آهم که گم می شوی
تا سراب مه آلود فردا هنوز ...
جرعه جرعه نگاهم که گم می شوی
باورم کن رسیدم به تو بخت بد !
بیخودی رو به راهم که گم می شوی
تا دوباره تمام تو را گریه ام
ای همیشه پناهم که گم می شوی .
آمنه اسکندری « شاعر الهام های آسمانی »
شام غریبانی بود
مثل همین شب ها که سوختم
و خاکسترم را بادهای شام غریبان بر باد داد ....
از قاصدک بخوانید :
پشت این ثانیه ها کوه به هم می ریزد
دخترت قافله را باز به هم می ریزد
امشب انگار کناری که خرابه است ، ببین
ماه ، در سایه ی خورشید به هم می ریزد ...