این چند نفر...
چه حس مشترکی است بین ابرها و شما،من
گمان کنم کلکی است بین ابرها و شما ،من
تو قهر... دل نگران من، و آسمان که سکوت است...
حقیقتی الکی است بین ابرها و شما ، من
دلی اسیر غم تو-عشق- این وصیت مبهم
تمام ماترکی است بین ابرها و شما،من..
چه حس مشترکی است بین ابرها و شما،من
گمان کنم کلکی است بین ابرها و شما ،من
تو قهر... دل نگران من، و آسمان که سکوت است...
حقیقتی الکی است بین ابرها و شما ، من
دلی اسیر غم تو-عشق- این وصیت مبهم
تمام ماترکی است بین ابرها و شما،من..
دارد از دست تو می دزد دل تنگ مرا
ساعت شماطه دار خانه ی مادر بزرگ
هرچه می گردد،دلم از گیج، بی تاب شماست
سالها این هر شبِ افسانه ی مادر بزرگ...
در دلم هستی ولی دلتنگ چشمت...- این منم-
عشق،پاداش شبِ عیدانه ی مادر بزرگ
مادرم می گفت:نبضت تا زمان دارد بخواه
باش صاف و ساده همچون خانه ی مادر بزرگ...