غزل
تب، شروع غزلی هست که می فهمی تو
آتش مشتعلی هست که می فهمی تو
(غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن)
صبر چشمم مثلی هست که می فهمی تو
از حوالی لبم چاه غزل می خواند
فاعل مفتعلی هست که می فهمی تو
جگرم سوخت از این داغ که در سر دارم
و به کامم عسلی هست که می فهمی تو
( مطربا ! پرده بگردان و بزن راه عراق)
شعر افتاده یلی هست که می فهمی تو
شعر افتاده به دستان (( رضی )) برخیزد
شاهکاری ازلی هست که می فهمی تو
...
لحظه هایی که دل آرام بگیرد از درد
یا علی ! ناد علی هست که می فهمی تو
دوستان سلام این اثر از خانم غلامی از اعضای انجمن ادبی صبا است امیدوارم لذت ببرید و نظر هم بدین.