از آنجا که در بررسی و نقد تحولات و جریانات شعری، برای تعیین فاصله هنرمندان دورههای مختلف، بیشتر بر تفاوتها تکیه میشود و شباهتها مورد اشارهِ جدی قرار نمیگیرد، گمان خلق الساعه بودن سبکها و نحلههای جدید پیش میآید که طبعاً صحیح نیست.
شعر نیما و شعر پس از آن، پاسخ نیازهای اجتماعی و سیاسی هر دوره از دورههای حیات خود بود. شعر سیاسی حاصل از دموکراسی رقیق دههِ بیست، شعر سیاسی -- حزبی دههِ سی و بعد شعر شکست در دههِ چهل و پنجاه، پاسخهای بزرگ و روشن سؤالات پیچیدهِ دوران نوزایی سیاسی، اجتماعی دهههای خود بودند. شعر شکست که زمینه را برای دوران خالی از تنش وحدت شعار گونه آماده کرد، در عین حال عرصه را برای تأمل دربارهِ خود شعر و آفرینش تئوریهای شعری مهیا ساخت. شعر دیگر، شعر حجم، شعر ناب و... تجسم عینی موجها و جریاناتی بود که پشت سر هم ایجاد شدند.
اولین و بزرگترین تأثیرات (دستاوردها!) انقلاب بر شعر ایران، پیدایش یک جمهوری دمکراتیک شعری بود. مردمی که دیدند با حضور همه جانبه در صحنهِ انقلاب توانستهاند یکی از بزرگترین رفرمهای قرن را شکل دهند، خودآگاه و ناخودآگاه در تمام صحنهها حضور یافتند. یکی از وسیعترین و در عین حال مستعدترین صحنهها برای این حضور، صحنه هنر و به خصوص ادبیات و باز هم بخصوص شعر بود. این <بخصوصِ> آخری به دلیل نفوذ ریشه داری است که شعر، طی قرنها در عمیقترین لایههای دل و جان این مردم داشته است.
انقلاب اسلامی، دمکراسی (یا حداقل نوعی دمکراسی) را برای ایران به ارمغان آورد که به تدریج به تمام شئون جامعه ایرانی هدیه شد. هنرها از جمله شعر هم چون دیگر شئون از این هدیه بهرهمند گردید. اگر پیش از آن تنها روشنفکران جامعه در نقش مصلح و پیامبر گونه خود به شیپور شعر میدمیدند، حالا شاعرانی از هر قشر و گروه اجتماعی، نقش اصلاح و راهبری شاعر را وانهاده و به شعر از دیدگاه خود با تمام خصوصیات فردی و شخصی خویش نگاه کردند.
نتیجهِ این حضور پر تعداد، به طبع، کمیت بالا و البته کیفیت پایین شعر ایران در سالهای پایانی دهه پنجاه بود. نوعی بازگشت به ظرفیتهای تجربه شده شعر کهن (شاید به خاطر ماهیت سنتی و بنیادگرایانهِ انقلاب اسلامی)، نوعی سطحی نگری و شعار سرایی همراه با آرایههای شعری (که از نتایج طبیعی جامعهِ ملتهب انقلابی است) و بالاخره پیدایش استعدادهای درخشان تازه و غالباً جوان (که بعدها تعدادی زیاد از آنها به چهرههای تابناک شعر این سرزمین تبدیل شدند) از نتایج مستقیم این جمهوری بود.
سالها بعد، در دههِ هفتاد، پیدایش جریانهای متعدد شعری را، میتوان نتیجهِ همین حضور پر تعداد، طرح نگاههای متشخص فردی و پیدایش چهرههای جدید و جوان شعری (که هیچ نسبتی با قشر روشنفکر نداشتند) دانست. از دیگر نتایج جمهوری شعری ایران پس از انقلاب اسلامی، که به دلیل فاصلهگیری شعر از فضای نخبه گرای قبل حاصل شد، دور شدن فضا و زبان شعر از فخامت و حتی آرکاییسم به سمت نرمی و شفافیت و صمیمیت گفتار بود که حتی امروز از شاخصههای اصلی شعر به حساب میآید و به دنبال خود جزء نگری و عینیگرایی آشکاری را به همراه آورده است. نگاه عینی و متمایل به پدیدههای جزئی بعضاً فاقد پتانسیل شعری در سوابق ادبی، که باز هم از شاخصههای اصلی شعر امروز ایران محسوب میشود.
شعر متأثر از انقلاب در ابتدا بشدت آرمانگرا بود. این آرمانگرایی شعر را به سطح زبان که مملو از کلی گویی، شعارسرایی و بهرهگیری خام از صنایع ادبی بود، آورد. این شعر به انواع سفارشهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی سروده میشد، لذا فاقد افقهای معنایی و بشدت، دارای تاریخ مصرف مینمود. همچنین معناگرایی به جای تصویرسازی و بیان غیر مستقیم معنا رواج یافت که البته فقدان تصویر بسرعت عقب نشینی کرد و این بار با تأثیر از شیوهِ تصویرپردازی سبک هندی رونق پیدا کرد. ماهیت دینی انقلاب اسلامی جریان آرمانگرایی، معناپردازی و تصویرسازی را در جهتی خاص سوق داد که چیزی جز تأثیرپذیری از فرهنگ مذهبی مردم نبود. نمودهای مذهبی با بکارگیری واژگان خاص، تعبیرات و مضامین دینی و تلمیحات شناخته شده به خصوص متأثر از حادثهِ عاشورا و انتظار موعود آخرین، مجال هر چه بیشتر برای بروز یافت. این بروز به عنوان یکی از مشخصههای اصلی جریان شعر متعهد به انقلاب هنوز هم آشکارا قابل لمس و بازیافت است.
نکتهای مهم که باید در اینجا به آن اشاره کرد قدرتمندی و فراگیری این آرمانگرایی و سفارشات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی بود که چون شعر را دارای ارجاعات بسیار روشن خارج از خود میکرد، باعث شد موجهای گوناگون شعری دچار نوعی سکوت شوند. گفتم <دچار سکوت> شدند و نگفتم سکوت کردند. چرا که این موجها، ادبیاتشان سکوت بود و ایجاز فراتر از حد معقول و بیاعتنایی به ارجاعات بیرونی، نه به دلیل ارجاع به جهان آفریده شده در شعر، بلکه به دلیل غرق شدن در فرم. این فرمالیستها سالها بعد، از سالهای میانی دهه شصت و به طور جدی از سالهای دهه هفتاد به بعد دوباره حرکت خود را، امّا این بار با پشت سر گذاشتن تجربهای بزرگ در عرصهِ جهان روزگار خود، چون انقلاب اسلامی، از سر گرفتند.
شعرهایی که به تأثیر مستقیم وقوع انقلاب اسلامی سروده شدند، اگر چه خود، به آثار درخشان تاریخ ادبیات ایران تبدیل نشدند (و اصلاً توان این کار را نداشتند) اما همانند شعر مشروطه که علی رغم خامیهایش زمینه ساز جنبش نیما شد، زمینه ساز شعر دهههای بعد خود یعنی دهههای شصت و هفتاد شدند.
به طور کلی تأثیر انقلاب اسلامی بر شعر ایران، تأثیری عمیق اما بسیار سریع و ناگهانی بود. آنچنان عمیق که علی رغم مدت زمان ناچیز تأثیر، طی دهههای بعد، آثار مهم و آشکار خود را نشان داد. بسیار ساده انگارانه است اگر رد این تأثیر را تنها در شعری که به درست یا غلط شعر انقلاب یا قدیمترها شعر انقلابی خوانده میشد، جستجو کنیم. به عبارت دیگر گروه بندی شعر و شاعران به انقلابی و غیر انقلابی از اساس، غلط و بیمورد است. آنچه ایجاد تفاوت میکند، نوع نگاه به انقلاب است و الّا هیچ شاعر و جریان شعری از تأثیر انقلاب و مظاهر آن برکنار نمانده است. گیرم فرمالیستها با تأخیر بیشتر!
به اعتقاد نگارنده، به این ترتیب بررسی شعر پس از انقلاب، فارغ از هر گونه مرزبندی و جناح گرایی مرسوم، کل نگر و ساختمند، یک ضرورت انکارناپذیر به نظر میرسد. بررسی و پژوهشی که در انتها چه بسا به یافتن نشانههای آغاز یک سبک خاص در تاریخ ادبیات ایران منجر گردد. شاید بر این عقیده چنین خرده بگیرند که دوسه دهه، زمان کافی برای حتی ایجاد این نشانهها نیست. اما در پاسخ باید گفت، جهان کوچک و کوچکتر میشود. حالا همهِ ما، در یک دهکده (گیرم دهکدهِ جهانی) زندگی میکنیم. در عصر تبادل اطلاعات و حکومت رسانهها و فراگیری ارتباطات. در زمانهِ ما، آنچه پیش از این، به قرنها زمان نیاز داشت، هیچ بعید نیست که در چند دهه ممکن باشد. همچنانکه به طور مثال حجم کشفیات و اختراعات علمی بشر طی قرن بیست، چندین و چند مرتبه از کل کشفیات و اختراعات سدههای پیش از آن بیشتر بوده است.
در بررسی شعر پس از انقلاب، بخصوص باید تأثیر وقوع حادثهِ عظیم دیگری به نام دفاع مقدس را هم در نظر گرفت که با پیوندی ناگسستنی با انقلاب، در تکمیل یا تکامل یا تحول تأثیر انقلاب بر شعر ایران بسیار مؤثر واقع گردید. این حادثه نه تنها بر ماهیت تأثیر انقلاب بر شعر ایران اثر گذاشت بلکه باعث شد تأثیرات بلند مدت انقلاب، تا سالهای پایانی دهه شصت و حتی سالهای آغازین دههِ هفتاد به تأخیر بیفتد. اگر چه این تأخیر به پختگی بیشتر تأثیرات فوق منجر گردید.