سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شاعران جوان انجمن ادبی صبا. تربت جام

اندیشه در شعر

  عواطف انسانی، درونمایه عمده ای برای شعر هستند ولی براستی می توان بدون یک تکیه گاه فکری، صاحب عاطفه بود؟ هر احساس شاعرانه ای ـ اگر راستین باشد نه تصنّعی ـ از نوع نگرش شاعر به جهان آب می خورد و هر انسانی ـ ولو خود نداند ـ صاحب یک نظام فکری است. منظور ما از اندیشه، در این جا، آن بخش از تفکّرات شاعر است که در شعرش تجلّی می یابد به گونه ای که با تعمّق در شعر، می توان دریافت که او چگونه می اندیشد. چنین نباید تصوّر کرد که برای پیدا کردن ردّ پای تفکّر در شعر شاعران، باید در پی شعرهای حکیمانه و یا پند و اندرزهایی که جنبه تعلیمی داشته اند برویم.
   فردوسی در شاهنامه و در جریان گشوده شدن گنگ دز به وسیله کیخسرو، از زبان اهل حرم افراسیاب می گوید:
که از شهریاران سزاوار نیست
   بریدن سری کان گنهکار نیست این سخن در واقع حاصل نگرش او نسبت به حکومت داری است که در دهان اهل حرم گذاشته شده است. یکی دو قرن پس از او، انوری در قطعه ای که در تقاضای افزایش مواجب سروده، می گوید "پادشاهان از پی یک مصلحت صد خون کنند". ما در این دو شعر، دو گونه تفکّر می بینیم، هر چند هیچ یک در این جا بر سر حکیمانه شعر گفتن نبوده اند; فردوسی داستانسرایی می کرده و انوری تکدّی. یک شعر وقتی موفّق و ماندگار است که در آن سوی بار عاطفی آن، یک نگرش فکری نیز نهفته باشد به گونه ای که اگر شعر را با برداشتن خیالها و دیگر هنرمندیهای صوری اش به نثر ترجمه کنیم، نیز آن فکر باقی بماند. برای روشن شدن این سخن، می توانیم دو بیت از بیدل را ببینیم:
خیال حلقه زلف تو ساغری دارد
که رنگ نشأه آن نیست جز پریشانی
دوری مقصد به قدر دستگاه جست و جوست
پا گر از رفتار مانَد، جاده منزل می شود
   بیت نخست، پُر از تصویر است; ولی وقتی همه را بشکافیم، به این خواهیم رسید که "زلف تو پریشان است" و فراتر از این، چیزی در بیت نمی توان یافت. در بیت دوّم، ولی یک فکر مطرح می شود. شاعر برخلاف این ذهنیت طبیعی که "با حرکت و جست و جو می توان به منزل رسید"، می گوید "جست و جوهاست که مقصد را دور نشان می دهد و اگر پای در دامن بکشیم و در خود سیر کنیم، همین جاده، خود سرمنزل مقصود خواهد بود." این از شاخصه های تفکّر بیدل است و در این سه بیت دیگر از همین شاعر نیز به شکلهای مشابهی بیان شده است:
جمعیّت وصول، همان ترک جست و جوست
منزل دمیده ای اگر از پا گذشته ای
شاید ز ترک جهد، به جایی توان رسید
گامی در این بساط، به پای بریده رو
گر به خود سازد کسی، سیر و سفر در کار نیست
این که هر سو می رویم، از خویش رَم داریم ما
   ما در شعر خویش، شاعران صاحب اندیشه کم داشته ایم و امروز نیز کمتر کسانی هستند که بتوان یک دستگاه فکری منسجم در شعرشان سراغ گرفت. در بیشتر شعرها آن چه به چشم می خورد، اندیشه ای اقتباسی است که گاه با رفتارهای عملی شاعر ناسازگاری دارد. در بسیار شعرها هم اصطلاحات فلسفی یا عرفانی خود را به رخ مخاطب می کشند، ولی فراتر از آن اصطلاحات، چیز دندانگیری نمی توان یافت.
   ولی این قدم نخست بود. پس از دریافت وجود اندیشه در شعر، باید دید که آن اندیشه تا چه حد ارزشمند و قابل پذیرش است. این جاست که پای مباحث ارزشی به میان می آید. بسیاری از مدّعیان اندیشه در شعر امروز، عملاً راه به ترکستان برده و با ارائه فکرهایی که قابلیت پذیرش در شرایط فرهنگی و اجتماعی جوامع ما نداشته اند، عملاً در برابر ارزشهای تثبیت شده جامعه ایستاده اند. شعر اینان عملاً مصداقی از همان تیغ تیز در کف زنگی مست بوده و چه بسا آسیبها وارد کرده است.
   بحث درباره عنصر اندیشه، از سویی وارد قلمرو دانشهای دیگری غیر از شعر می شود و از سویی جنبه آموزشی خودش را از دست می دهد چون فکر کردن را نمی توان آموزش داد و اگر هم بتوان، کار یک مجموعه آموزشی شعر نیست. پس ما بیش از آن که اهمیت وجود اندیشه را گوشزد کنیم، کاری نمی توانیم کرد. به هر حال، نباید از یاد برد که تأثّرات عاطفی، هر قدر هم که شدید باشند، گذرا و مقطعی هستند. یک شعر، در مواجهه نخست، اثر عاطفی بیشتری دارد و در دفعات بعدی، آن اثر را نخواهد گذاشت، مگر این که در کنار عاطفه، چیز عمیق تری هم وجود داشته باشد یعنی اندیشه. گذشته از آن، تحوّلی که در اثر اندیشیدن در انسان ایجاد می شود، از تحوّلات عاطفی بسیار عمیق تر و ماندگارتر است.
برگرفته از سایت http://www.irib.ir

مسیرشناسی شعر امروز

برای شناخت شعر امروز لازم است بعنوان مقدمه از آغاز شروع کنیم تا به امروز برسیم
  در تکوین شعر مدرن بیش ترین سهم از آن نیما است، و سپس شاملو … یعنی از طریق نیما می توان با
. پیشرفت های ادبی و اجزای سازنده ی شعر معاصر آشنا شد
  توجه و نظر نیما به گفته ی خودش بیش تر به محتوا و ساخت درونی شعر، یعنی انسجام تصویری بود که
شعر از تکرار و کلیشه شدن و تناسب های دور از ذهن و کلی گویی های بی زمان و مکان خالی و رها
.شود، تا شاعر در کمال آزادی با متن جامعه پیوند نزدیک و منطقی برقرار نماید
  با ظهور نیما، حرکت مترقی و نوینی ـ به تدریج ـ در ادبیات این سرزمین شکل گرفت. پیگرد این نوع
،نگرش به شعر که منجر به تغییرات بنیادینی؛ در شکل ظاهری و ـ به تبع آن ـ ساخت درونی شعر گردید
نظامی که را سال های سال؛ بر عرصه ی شعر فارسی حاکم بود یکباره به هم ریخت، و حیاتی دوباره به
.پیکره ی بی رمق شعر فارسی بخشید
  نیما تساوی طولی مصراع ها را اصل ندانست؛ و قالب عروض را شکست. اما
  جسارت ورزی های شاملو موجب شد وزن را که به گفته ی خودش اساسا مانع جریان طبیعی و خود
.بخودی شعر بود؛ حذف شود. و وزن سیالی با توجه به موسیقی واژگان (هم حروفی) پیش نهاد نماید
از شاملو به این طرف، هرگونه تغییری در شعر نو (با حذف وزن) شعر سپید خوانده می شود، اما
گرایشات سبکی ویژه گی های خاص خود را دارا می باشد که نشاندهنده ی تحول و تغییر شکل آن سبک
.است
.با توضیح و بر شمردن ویژه گی های آن می توان به فرم جدید دست یافت
  شاعران پسانیمایی به این نتیجه رسیدند که قالب های کهن ظرفیت لازم جهت دریافت و ارائه ی پتانسیل
.های شعر امروز را ندارند
  بحث پیرامون شعر نو و کهنه، در دهه های 30   40 و … بحث محوری بود که موضوعیت داشت. اما
.امروز، دیگر یک بحث دسته چندم است که تاثیر چندانی در روند تکاملی شعر ندارد
  شعر امروز آنقدر گسترده است که به محدویت های فکری ـ فرهنگی تن نمی دهد. نظرات و مولفه های
تازه و متنوعی که روز به روز بر حجم آن افزوده می شود، زمینه ی تعامل و خود آگاهی شاعران را فراهم
.آورده، تا در فضای گفتمان جریانات ادبی روز را پیگیری نمایند
  شاعر از یک دانش ناخودآگاه برخورداراست که هنگام سرودن نسبت به نهان داشت ها معرفت و شناخت
.پیدا می کند
  شعر موج در فضایی جادویی و سورئال جریان دارد، و شاعر موجی با اتکا به تصویر سازی و جنبه های
انتزاعی اثر سعی در خلق تصاویر ناپایدار و جاودانه دارد. شعر موج در زمان پیدایش، شعری پیشرو
.محسوب می شد که به اجتماع نواندیشان و محافل روشنفکری تعلق داشت
  شعر موج با هوشنگ ایرانی وارد ادبیات فارسی شد که بدلیل استفاده از اصطلاح « جیغ بنفش » مدافع و
.مبلغ اصلی اشعار سورئال در ایران از صحنه ی ادبیات فاصله گرفت، منزوی و دور ماند
احمد رضا احمدی اندیشه و افکار هوشنگ ایرانی را پیگیری و ادامه داد که با انتشار مجموعه ی شعر
طرح » این فرم ادبی را به نام خود ثبت کرده است»
سه طیف تاثیر گذار در آثار موج سرایان وجود دارد که شعر موج را از شعر سپید از نظر فرمی و معنایی
جدا می کند. 1 – موج اول 2– موج دوم 3 – موج ناب  4   البته موجی که به حجم گرایی تن داد توسط
.یدالله رویایی و بر شمردن برخی ویژه گی درونی، آنالیز و مطرح  گردید، که بعدا به آن خواهیم پرداخت
...اما
  موج اول توسط احمد رضا احمدی با انتشار کتاب «طرح» مطرح و  ثبت شد که متاثر از مولفه های
وارداتی سورئالیست های فرانسه و به پیروی از واکنش هوشنگ ایرانی به شعر …. وارد شعر و ادبیات
.فارسی گردید
  موج دوم که بیش تر به جنبه های سیاسی توجه و گرایش داشت و بنابر یک عقیده شاعران موج دوم شعر
.را تا سطح یک بیانه ی موزون سیاسی کاهش داده اند
موج ناب که از تلفیق موج اول و دوم بوجود آمده و تقریبا آمیخته ای از مناسبات سورئال و مسائل
اجتماعی است. البته در ایجاد این شکل اختلاف وجود دارد، اما موج ناب در مقطعی شعر پیشرو محسوب
.می شد که محافل روشنفکری و اکثر شاعران جوان به آن تعلق خاطر داشتند
  شعر حجم شاخه ی پرداخته ی موجی است که یداله رویایی با بهره گیری از ظرفیت های گذشته و
دستاوردهای شاعران سورئال، آن را از شعر موج جدا نمود ، و به صورت شعری مستقل که دارای فرم
.است ایجاد و معرفی کرده است
  در طول تاریخ ادبیات تغییر و دگرگونی در مضمون و معنا صورت پذیرفته ، و در کلیت از نظر
موضوعی به وحدت رسیده است . اما در چند دهه ی اخیر، (صرفنظر از مساله ی زبان) تغییر و دگرگونی
.در معنا و صورت اتفاق افتاده و به شکل شکنی انجامیده است
  در ادبیات کهن شکل ثابت و معنا متغیر بود ، اما امروز با تغییر شکل مواجه ایم. بی تردید، تغییر یافتگی
.معنا در نگاه و نگرش شاعران به هستی و جهان در هر دوره ای لازمه ی حیات شعر و ادبیات است
  مکانیزم شعر امروز را تفاوت و تمایزی تعیین می کند که نسبت به دوره های پیشین به میزان قابل ملاحظه
ای تغییر یافته است. این تغییر و تحولات ـ به تناسب زمان ـ در رابطه ی مستقیم با تکنولوژی و گسیختگی
.جامعه ی زیستی تعریف می شود
.  شعر مسلط امروز برخلاف دهه های پیشین با نفی اقتدار از دموکراسی ادبی دفاع می کند
.  ایجاد فضای گفتمان موجب مرکز زدایی از متن می شود، تا خواننده در ساخت اثر مشارکت داشته باشد
.  مشارکت خواننده در یک فرایند اندیشمندانه با التذاد هنری همراه است
.  امروزه نزدیک شدن به مولفه های پست مدرن جزء فرهنگ شعری ما به حساب می آید
.  پست مدرن بعنوان یک رفتار ستیزگر در محافل ادبی مورد توجه اکثریت هیچ انگار است
  جاودانگی با مشخصه های پست مدرن منافات دارد.
!  از جهانی که پایانش مرگ و نیستی است، انتظار جاودانه شدن بی هوده نیست؟
.  فراروی از محدودیت های فکری   فرهنگی ذاتی شعر است
  در شعر امروز ژانر چند صدایی (که مترادف گفتمان آمده) از جایگاه ویژه ای برخودار است
  توجه به ساخت و ساختار در شعر امروز باعث پذیرش شاعران بر این اصل شد که هر متنی در محور
.عمودی به یک ساخت می رسد. البته نباید محور افقی را نادیده گرفت
  شکستن استبداد روایت (چند روایتی) موجب می شود تا متن در چند بستر روایی متفاوت ـ بر اساس
.مناسبات درونی اثر ـ زوایای مختلف را بررسی و تبیین نماید
.  برای خلق یک اثر سیال، باید از تمام عناصر ـ دور و نزدیک ـ به نفع شعر بهره گرفت
.  عناصر تشکیل دهنده ی شعر متناسب با ظرفیت متن پیش می روند و قاعده ی شعر را معین می کنند
  امروزه که وسایل ارتباط جمعی هر نا ممکنی را ممکن می سازد، شاید و بل که دیگر تجربه بزرگترین
.معلم انسان نباشد
.  سطر های پیوستی انسجام روایی متن را تامین می کند
  شعر نوعی اعتراض به جریان حاکم و وضیعت موجود است که در برخورد با زمان (در هر دوره ی
.ادبی) ارجاعات خود را دارد
.  انتقاد از هرچیزی به منزله ی نفی و یا حذف آن چیز نیست
.  مرز میان زبان و معنا را متن تعیین می کند
  در زنجیره ی کلام، حرکت مجاز ها به سمت استعاره شدن است. تقابل مجاز و استعاره ها، نهایتا به تبانی
.وجوه متفاوت معنایی می انجامد
.  شاعر به زبان روز آمد، اعتیاد دارد
.  زمان در اثر جاری است، نه در ذهن شاعر
.  وجوه مردمی و مورد پسند عام بودن شعر از مسائلی است که در این چند دهه کمتر به آن توجه شده است
  شعر امروز به بهای از دست دادن مخاطب است که موقعیت خود را تثبیت می کند.
  امروزه به همان اندازه که به تعداد شاعران اضافه می شود ، به همان اندازه از عدد علاقمندان به شعر
.کاسته می شود
.  در متون بسته اشیاء و عناصر فرصت نفس کشیدن ندارند
.  حذف و اضافه کردن کلمه ای تعادل متن را به هم می ریزد
.  ایجاد گفتمان در متن باعث می شود تا خواننده در شرایط برابر با مولف قرار بگیرد
  حذف منش خطی روایت که از خواست و تک گویی های مولف پیروی می کند، متن را از یک سویه نگری
.رها کرده، تا در چند بستر روایی مختلف جریان بیابد
  اگر گسستی بین دوره های شعری وجود داشته باشد (که دارد) نباید تعجب کرد. زیرا این فاصله مبین پیش
.روندگی دوران ادبی ما است
.  اصلن ادبیات از همین تضاد ها و تفاوت ها است که ادبیات است
  اصولا شاعر تا در وضیعت انفعالی قرار نگیرد اثری متولد نخواهد شد. اگر چه بعضی ها برای خلق اثر
.به تعمد و خودآگاهی معتقدند
.  در نظریه های مدرن بیش تر بر فرم و ساخت اثر، و همچنین ساختار زبانی تاکید دارند
.  در شعر امروز زبان همان قدر اهمیت دارد که معنا
.  تصاویر سورئال احتمالا چیزی طبیعی نباید باشد که جزء بدیهیات است
.تعلیق در متن دریافت واقعی ما را به تاخیر می اندازد، و مانع از دریافت صریح و بی واسطه از اثر می شود
.  تغییر فضا (و یا موضوع) ظرفیت تازه ای به متن اعمال می کند که دور از انتظار است
.  تکلیف شعر امروز، امروز تعیین نمی شود
.  نسلی که ما را قضاوت می کند، قرار است که بیاید
.  سرافکنده تر از شعر معاصر، شاعر است
.  هنر، مقدمه ی رهایی انسان از خود است
.  هنرمند خود را در ادامه ی هنرش پیدا می کند
.  درک هنرمند ناشی از درد او است که در هنرش تبلور یافته است
.  هر کس به اندازه ی درد هایش شاعر است
.  شناسنامه ی شاعر، شعر شاعر است. زیر و بم های درونی شاعر در اثرش نهفته و جریان دارد
.  شعر وقتی یتیم است که به اصالت اش پشت کرده باشد
انسان زمانی عاشق است که شاعر باشد و زمانی شعر می گوید که
.  جای من آن جایی است که نباشم
.  هر صبح به دنیا می آیم، اما نمی توانم خودم باشم
.  به هر صورت ما یک دوره از زمان را اشغال می کنیم
.  متاسفانه ما همیشه خودمان را دنبال می کنیم، نه هدف را
.  دسترسی به آثار مکتوب برای دیگران همان قدر مقدور است که برای ما
.  هنر نوعی عدم سازش با طبیعت است که با دگرگون کردن طبیعت قادر است طبیعت ثانوی بیافریند
برخی از شاعران (بنا بر مقتضیات) هنرشان را صرف مردم کردند، و برای جلب مخاطب به شعرهای
.سطحی و عامه پسند رو آورده اند
  شاعر پس از جنگ وارد فضای تازه ای از زندگی می شود که جنگ بعنوان یک حادثه ی تاریخی بخشی
از خاطرات او را تشکیل می دهد. دیگر صدای توپ و
.  ادبیات مقاومت برخاسته از کنش های غیر ارادی ملتی زنده و مقاوم است
  قواعد و ملاک ارزش گذاری ادبیات مقاومت را جهانیان تعیین نمی کنند. بل که آن چه اهمیت دارد این
.دوره ی ادبی در یک مقطع تاریخی (که جزیی از زندگی ما است) رخ داد
  در جهان شمول بودن ادبیات مقاومت شک نکنید. زیرا حتی صلح طلب ترین مردم (در دورترین نقطه ی
.جهان) با روح حماسی ادبیات جنگ آشنا هستند
.  اصلا هر انقلاب و نهضتی که در هر گوشه ی جهان رخ بدهد، ادبیات خود را با خودش می آورد
.  در زندگی حجم هایی وجود دارد که نمیتوان بر هیچ سطحی نشاند
.  فعل اندیشیدن موقعیتی را معین می کند که رسیدن به آن موقعیت یعنی ایجاد قاعده کردن
.  شعر عصاره ی وجود شاعر است که موجودیت اش، بسته به وجود شاعر است
.  در چند دهه اخیر ادبیات کلاسیک مورد بی مهری قرار گرفته است
.  نگرش شاعر در جهان کلاسیک متفاوت است با دنیایی که مدام در حرکت است
  در گذشته تا چشم کار می کرد دشت بود و رهایی انسان نیاز به چهار چوبه ای داشت تا بتواند
.سرگشتگی ها را مهار کند
اما امروز همه دیوارند. اگر خوش بینانه تر نگاه کنیم، می توان گفت: انسان امروز احتیاج به هوایی آزاد
.دارد، تا افکارش را جمع کند
.  هنر آمیخته ای از عصاره ی عشق و تنهایی است
.  رسایی و کیفیت هر هنری بستگی مستقیم با عواطف و روحیات هنرمند دارد
.  عواطف انسانی بر اثر ناملایمات روزگار است که روح را الهام پذیر می کند
.   همه اعتقاد به یک نظام فکری مقید و مفید، متکی به اصول اخلاقی دارند
  رویگردانی از مردم و اجتماع، ذهنیتی بیمار و آسیب پذیری را به متن اعمال می کند که منطبق با واقعیات
.موجود، و همخوان با تجربیات زیستی نیست
.  بن مایه ها، گاهی نقش کلیدی را در اثر به عهده می گیرند، و موقعیت متن را تغییر می دهند
  هنرمند قادر است، می تواند، جمعی را به فنای فرهنگی بگشاند. و قادر است، می تواند، موید غنای
.فرهنگی جامعه ای رو به رشد باشد
  عصر ما عصر خود فریبی نیست، بل که عصر دیگر فریبی است. شاید بتوان   به وعده   دیگران را
!فریفت، اما خود را هرگز
  موسیقی فضای متفاوتی در شعر است که در نزدیکی و همنشینی با شعر لذت را در شنونده شدت می
.بخشد
  موسیقی طبیعتی مستقل و دست نایافتنی در شعر است که تنها روح و روان ما قادر است نیاز های عاطفی
.خود را (از طریق آن) دریافت نماید
.  پیرامون موسیقی و حوزه ی انتشار و عمل آن در شعر … کمتر می شود گفت، و بیش تر باید شنید
  نقد شعر، نوعی قضاوت یک طرفه و یک جانبه است که شاید مورد رضایت مولف که مخاطب خاموش این
.جریان است نباشد
.  هنر در ذات خود کامل است
.  از شعر نمی توان انتظار داشت تعهدپذیر باشد، و آنچه را که بر ما فرض است بیان نماید
.  وقتی از شعر می گوییم شعر را تا سطح گفته ها پائین می آوریم
.  شاعر فرزند لحظه ها است، و شعر محصول لحظه های ناب شاعرانه که در جهان اندیشگی اتفاق می افتد
.با هر اتفاق متنی متولد می شود که نشاندهنده ی جهانی مبهم و پیچیده است و ناگزیر
.  در کلامی و سخنایی بودن شعر تردیدی نیست، چون که شعر ماده ی اولیه ی خودش را از زبان می گیرد
.  ساختار زبانی گرایش به سمت معنا شدن دارد
.  پدیده های معنایی در یکه گی و تفرد و تکثر زبان حاضرند
.  شعر اگر « چکیده ی درد اجتماع » است. شاعر باید موضوع آن باشد
  شعر سیاست مجرد عشق است. بدون اطلاع قبلی وارد زندگی می شود. پس از نزاعی طولانی، ناچار
.شاعر تمام می شود، و این شعر است که تنها و ناتمام باقی می ماند
  هر کس در مسیر زندگی به اصول و قواعدی پای بند است که تمایلات و باور هایش متناسب و منطبق با
.آن اصول و قو.اعد شکل می پذیرد. این بینش در هنرمند محسوس تر است
  بی تردید دریافت مردم از هنر محدود و نسبی است. نسبت دریافت و کیفیت دریافت بسته به میزان تاثیر و
.توزیع هنر در لایه های اجتماعی مختلف قابل پیش بینی و سنجش می باشد
.  درک شعر امروز نیاز به معرفت و شناخت روز دارد
.  وقتی دلایل جای حق را بگیرند، حق را باید در وجدان های بیدار به زنجیر کشید
.  وجدان سیاه چال حقیقت خاموش است 
  در هم تنیدگی عناصر مختلف در متن، کل واحدی را عرضه می کند که ضمن داشتن تفاوت های غیر قابل
.انکار می توان آن را در یک زمینه ی فکری   فرهنگی تلفیق و گسترش داد
.  معنا در زبان حاضر است، اما نیازمند به شکل بیان و چگونگی بیان است
.  جهان متن بخشی از تصورات ذهنی ما را دریافت می کند که قابل توضیح و تتبین است
. شکل هم تابع آرایش و حرکت واژه گان … و رویکرد واژه گان است، تا در بافت عمودی ساخت و سازشود

ریاضت واژه ها » با توجه به گسترش شعر نو، گاهی اتفاق می افتد واژه یا واژه گانی در تنگنای »
دریافت های شاعرانه قرار بگیرد که در انتظار گسستن قیود ذهنی شاعر باشد. اما این امر صورت نمی
.پذیرد، و واژه گان زائد و کم مصرف همچنان در حصار مفردات و مفاهیم شعر (پا برجا) باقی می ماند
  از بس که شاعران با « حشو » خو گرفته اند. دیگر « حشو » جنبه ی اضافی و زائد بودن خود را از
.دست داده و به فراموشی سپرده است
  اگر تکرار واژه و کلمات در فرایند موسیقایی اثر هماهنگ با مفهوم و تصاویر نباشد، به کلیت شعر آسیب
.می رساند
.  ایجاد تناسب بین معنا و تصاویر شعری از الزامات موسیقی در شعر امروز است
.  جسارت زبانی تا آن جایی معقول است که منجر به خسارت معانی نگردد
  اگر با کلمات کمتر حق مطلب ادا می شود، دیگر استخدام واژه گان اضافی لزومی ندارد. زیاده گویی ذهن
.را تخدیر و خواننده را خسته می کند
  هرگز چیزی را نخواهید که برای یافتن اش خودتان را کوچک کنید! بگذارید آن چیز را (اگر چه شاخه گلی
.باشد )  به شما تقدیم بکنند
  .هنرمند روزی هزار بار می میرد و می میراند. و از پس هر مردن است که زنده می شود و زندگی می بخشد
  در شعر کلاسیک گرایشات شکلی و معنایی واسطه ی شاعر با اثر بود. در شعر مدرن زبان جایگزین شکل
گردید، تا ظرفیت تبدیل شونده گی ( شیی واره گی ) در زمان جاری و قابل رویت باشد . امروزه فراروی از
.محدویت های ساختاری متضمن هویت فرد و فردیت انسان معاصر است
  شعر بی حرکت، شعری مرده است. زیرا پویایی و سیالیت لازم جهت توزیع و گسترش روابط درون متنی
.را در اختیار ندارد
  وقتی تمام گل های سرزمین احساس و اندیشه پژمرده اند. دیگر در انتظار جادوی سبز بهار نشتن بی هوده
.نیست ؟ هر چند از قبیله ی منتظران باشیم
.  آن ها که از بنده گی خدا دست کشیده اند، به سرداری خلق مفتخرند
.  دیگر زمان خطر کردن نیست که خطر ناک ترین افراد پشت میله ها به اعتراف نشسته اند
  امروزه، نزدیکی فلسفه و علوم مختلف و نا متجانس با ادبیات، نوعی سازش و همگونی و تاثیر متقابل بین
.آن ها به وجود آورده است که به راحتی تفکیک و جدا کردن آن ها ـ از یکدیگر ـ میسر نمی باشد
  شاعر جوان ما هنوز خود را باور نکرده است. یعنی به خود باوری نرسیده است. در چنبره ی عادت و
.روزمره گی، خود را از دست رفته (حرام شده) می بیند
  بالطبع هر هنرمند دور اندیشی در مراحل مختلف زندگی هنری خود، به علل ماندگاری آثارش فکر می
کند. و با مطالعه و دقت در راه های متفاوتی که پیش رو است، راهی را که موافق طبع و استقلال هنریش
تشخیص داده شود را جهت تعالی استعداد و جاودانگی اثرش بر می گزیند، و احیانا اگر راه انتخاب شده
جواب درستی ندهد (مجددا) برمی گردد، راه دیگری را در بوته آزمایش قرار می دهد، تا راهی که در مسیر
.طبیعی ذوق و استعدادش قرار دارد را لمس و دریافت نماید
.  هر که پیش تر … به اصل نزدیک تر. هر که پس تر … از خود دور تر
، ( آنچه که من می اندیشم، تمام آن چیزی نیست که هست. (و یا باشد.) اما هر چه که هست، (و یا باشد
بخشی از زندگی من بر اساس آن چیزها شکل می گیرد، و بخشی دیگر با اتلاف وقت
.  شاعر به مدد عواطف و احساسات لطیف است که کلمات را در گارگاه تصور و اندیشه تراش می دهد
هر چیزی بسته به نوع نگرش ما به آن چیز است که قصد پرداختن به آن را داریم. احتمال دارد آن چیز یک
.کلمه باشد و یا عنصری که در ذهن ما نقش بسته است، اما قابل رویت نباشد
  آفرینش هر متنی میتواند آغاز حرکت و تجربه ی تازه ای باشد. بی شک، ما از آغازین روز نوشتن تا
.واپسین لحظات در حال تمرین و تجربه اندوزی هستیم
  در طول زندگی شاید به دلیل روحیه ای که داشتم، مدام بیراه رفته و یا بیراه گفته باشم. هر چند بیراه هم
خود راه ( فرعی ) است ، که اگر در عالم واقع عیب شمرده می شود، اما در عالم هنر، لازمه ی حیات
.شاعرانه است
در واقع، من به شعری می اندیشم که از قانون علیت سر باز زند. و روابط علت و معلولی اصل و تعیین
کننده ی سرنوشت اثر نباشد. علت های متن جای خود را به شعریت اثر بدهند، تا متنی سیال آفریده شود. نه
.به دلایل موجود در متن
فراروی از فرآیند علت و معلولی در آثار شاعران بندرت دیده می شود که در اجزا این خصوصیت
.خودنمایی می کند و در کلیت بازتاب ندارد
من فکر می کنم در آینده به شعری توجه خواهد شد که با حذف و یا گمرنگ شدن علیت های متن ، به رابطه
.ی علت و معلولی وابسته نباشد
. شعر امروز در حال گذار است. گذار از مرحله ی تجربی برای رسیدن به یک موقعیت تازه
... یک شوالیه ی نجیب دعوت به مبارزه را هرگز رد نمی کند

نوشته:  رجب بذر افشان

سایت ادبی دیگران ، ادبیات ایران و جهان


رقص در افق اثیری نیلگون

 تغییرات بنیادین‌ ناشی از انقلاب در تمام‌ مظاهر و پدیده‌های‌ سیاسی‌ ،فرهنگی‌ ،اجتماعی‌ و اقتصادی، همانگونه‌ که‌ "نیما" گفته‌ بود، تغییرات‌ وسیعی در شکل‌ آثار هنری‌ از جمله‌ شعر به‌ وجود آورد. به‌ عبارتی‌ دیگر پیش‌بینی‌ تقی‌ رفعت‌ که‌ گفت: "یکی‌ از قاطع‌ترین‌ نتایج‌ مستقیم‌ یک‌ انقلاب‌ سیاسی، یک‌ انقلاب‌ ادبی‌ است " با وقوع‌ انقلاب‌ اسلامی‌ مصداقی‌ کامل‌ پیدا کرد. مقاله ذیل از حمیدرضا شکارسری درباره تحولات شعر ایران بعد از انقلاب است.

از آنجا که‌ در بررسی‌ و نقد تحولات‌ و جریانات‌ شعری، برای‌ تعیین‌ فاصله‌ هنرمندان‌ دوره‌های‌ مختلف، بیشتر بر تفاوتها تکیه‌ می‌شود و شباهتها مورد اشارهِ‌ جدی‌ قرار نمی‌گیرد، گمان‌ خلق‌ الساعه‌ بودن‌ سبکها و نحله‌های‌ جدید پیش‌ می‌آید که‌ طبعاً صحیح‌ نیست.

شعر نیما و شعر پس‌ از آن، پاسخ‌ نیازهای‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ هر دوره‌ از دوره‌های‌ حیات‌ خود بود. شعر سیاسی‌ حاصل‌ از دموکراسی‌ رقیق‌ دههِ‌ بیست، شعر سیاسی‌ -- حزبی‌ دههِ‌ سی‌ و بعد شعر شکست‌ در دههِ‌ چهل‌ و پنجاه، پاسخهای‌ بزرگ‌ و روشن‌ سؤ‌الات‌ پیچیدهِ‌ دوران‌ نوزایی‌ سیاسی، اجتماعی‌ دهه‌های‌ خود بودند. شعر شکست‌ که‌ زمینه‌ را برای‌ دوران‌ خالی‌ از تنش‌ وحدت‌ شعار گونه‌ آماده‌ کرد، در عین‌ حال‌ عرصه‌ را برای‌ تأ‌مل‌ دربارهِ‌ خود شعر و آفرینش‌ تئوریهای‌ شعری‌ مهیا ساخت. شعر دیگر، شعر حجم، شعر ناب و... تجسم‌ عینی‌ موجها و جریاناتی‌ بود که‌ پشت‌ سر هم‌ ایجاد شدند.

اولین‌ و بزرگترین‌ تأ‌ثیرات‌ (دستاوردها!) انقلاب‌ بر شعر ایران، پیدایش‌ یک‌ جمهوری‌ دمکراتیک‌ شعری‌ بود. مردمی‌ که‌ دیدند با حضور همه‌ جانبه‌ در صحنهِ‌ انقلاب‌ توانسته‌اند یکی‌ از بزرگترین‌ رفرمهای‌ قرن‌ را شکل‌ دهند، خودآگاه‌ و ناخودآگاه‌ در تمام‌ صحنه‌ها حضور یافتند. یکی‌ از وسیع‌ترین‌ و در عین‌ حال‌ مستعدترین‌ صحنه‌ها برای‌ این‌ حضور، صحنه‌ هنر و به‌ خصوص‌ ادبیات‌ و باز هم‌ بخصوص‌ شعر بود. این‌ <بخصوصِ> آخری‌ به‌ دلیل‌ نفوذ ریشه‌ داری‌ است‌ که‌ شعر، طی‌ قرنها در عمیقترین‌ لایه‌های‌ دل‌ و جان‌ این‌ مردم‌ داشته‌ است.

انقلاب‌ اسلامی، دمکراسی‌ (یا حداقل‌ نوعی‌ دمکراسی) را برای‌ ایران‌ به‌ ارمغان‌ آورد که‌ به‌ تدریج‌ به‌ تمام‌ شئون‌ جامعه‌ ایرانی‌ هدیه‌ شد. هنرها از جمله‌ شعر هم‌ چون‌ دیگر شئون‌ از این‌ هدیه‌ بهره‌مند گردید. اگر پیش‌ از آن‌ تنها روشنفکران‌ جامعه‌ در نقش‌ مصلح‌ و پیامبر گونه‌ خود به‌ شیپور شعر می‌دمیدند، حالا شاعرانی‌ از هر قشر و گروه‌ اجتماعی، نقش‌ اصلاح‌ و راهبری‌ شاعر را وانهاده‌ و به‌ شعر از دیدگاه‌ خود با تمام‌ خصوصیات‌ فردی‌ و شخصی‌ خویش‌ نگاه‌ کردند.

نتیجهِ‌ این‌ حضور پر تعداد، به‌ طبع، کمیت‌ بالا و البته‌ کیفیت‌ پایین‌ شعر ایران‌ در سالهای‌ پایانی‌ دهه‌ پنجاه‌ بود. نوعی‌ بازگشت‌ به‌ ظرفیتهای‌ تجربه‌ شده‌ شعر کهن‌ (شاید به‌ خاطر ماهیت‌ سنتی‌ و بنیادگرایانهِ‌ انقلاب‌ اسلامی)، نوعی‌ سطحی‌ نگری‌ و شعار سرایی‌ همراه‌ با آرایه‌های‌ شعری‌ (که‌ از نتایج‌ طبیعی‌ جامعهِ‌ ملتهب‌ انقلابی‌ است) و بالاخره‌ پیدایش‌ استعدادهای‌ درخشان‌ تازه‌ و غالباً جوان‌ (که‌ بعدها تعدادی‌ زیاد از آنها به‌ چهره‌های‌ تابناک‌ شعر این‌ سرزمین‌ تبدیل‌ شدند) از نتایج‌ مستقیم‌ این‌ جمهوری‌ بود.

سالها بعد، در دههِ‌ هفتاد، پیدایش‌ جریانهای‌ متعدد شعری‌ را، می‌توان‌ نتیجهِ‌ همین‌ حضور پر تعداد، طرح‌ نگاههای‌ متشخص‌ فردی‌ و پیدایش‌ چهره‌های‌ جدید و جوان‌ شعری‌ (که‌ هیچ‌ نسبتی‌ با قشر روشنفکر نداشتند) دانست. از دیگر نتایج‌ جمهوری‌ شعری‌ ایران‌ پس‌ از انقلاب‌ اسلامی، که‌ به‌ دلیل‌ فاصله‌گیری‌ شعر از فضای‌ نخبه‌ گرای‌ قبل‌ حاصل‌ شد، دور شدن‌ فضا و زبان‌ شعر از فخامت‌ و حتی‌ آرکاییسم‌ به‌ سمت‌ نرمی‌ و شفافیت‌ و صمیمیت‌ گفتار بود که‌ حتی‌ امروز از شاخصه‌های‌ اصلی‌ شعر به‌ حساب‌ می‌آید و به‌ دنبال‌ خود جزء نگری‌ و عینی‌گرایی‌ آشکاری‌ را به‌ همراه‌ آورده‌ است. نگاه‌ عینی‌ و متمایل‌ به‌ پدیده‌های‌ جزئی‌ بعضاً فاقد پتانسیل‌ شعری‌ در سوابق‌ ادبی، که‌ باز هم‌ از شاخصه‌های‌ اصلی‌ شعر امروز ایران‌ محسوب‌ می‌شود.

شعر متأ‌ثر از انقلاب‌ در ابتدا بشدت‌ آرمانگرا بود. این‌ آرمانگرایی‌ شعر را به‌ سطح‌ زبان‌ که‌ مملو از کلی‌ گویی، شعارسرایی‌ و بهره‌گیری‌ خام‌ از صنایع‌ ادبی‌ بود، آورد. این‌ شعر به‌ انواع‌ سفارشهای‌ اجتماعی، سیاسی، فرهنگی‌ سروده‌ می‌شد، لذا فاقد افقهای‌ معنایی‌ و بشدت، دارای‌ تاریخ‌ مصرف‌ می‌نمود. همچنین‌ معناگرایی‌ به‌ جای‌ تصویرسازی‌ و بیان‌ غیر مستقیم‌ معنا رواج‌ یافت‌ که‌ البته‌ فقدان‌ تصویر بسرعت‌ عقب‌ نشینی‌ کرد و این‌ بار با تأ‌ثیر از شیوهِ‌ تصویرپردازی‌ سبک‌ هندی‌ رونق‌ پیدا کرد. ماهیت‌ دینی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ جریان‌ آرمانگرایی، معناپردازی‌ و تصویرسازی‌ را در جهتی‌ خاص‌ سوق‌ داد که‌ چیزی‌ جز تأ‌ثیرپذیری‌ از فرهنگ‌ مذهبی‌ مردم‌ نبود. نمودهای‌ مذهبی‌ با بکارگیری‌ واژگان‌ خاص، تعبیرات‌ و مضامین‌ دینی‌ و تلمیحات‌ شناخته‌ شده‌ به‌ خصوص‌ متأ‌ثر از حادثهِ‌ عاشورا و انتظار موعود آخرین، مجال‌ هر چه‌ بیشتر برای‌ بروز یافت. این‌ بروز به‌ عنوان‌ یکی‌ از مشخصه‌های‌ اصلی‌ جریان‌ شعر متعهد به‌ انقلاب‌ هنوز هم‌ آشکارا قابل‌ لمس‌ و بازیافت‌ است.

نکته‌ای‌ مهم‌ که‌ باید در اینجا به‌ آن‌ اشاره‌ کرد قدرتمندی‌ و فراگیری‌ این‌ آرمانگرایی‌ و سفارشات‌ اجتماعی، سیاسی، فرهنگی‌ بود که‌ چون‌ شعر را دارای‌ ارجاعات‌ بسیار روشن‌ خارج‌ از خود می‌کرد، باعث‌ شد موجهای‌ گوناگون‌ شعری‌ دچار نوعی‌ سکوت‌ شوند. گفتم‌ <دچار سکوت> شدند و نگفتم‌ سکوت‌ کردند. چرا که‌ این‌ موجها، ادبیاتشان‌ سکوت‌ بود و ایجاز فراتر از حد معقول‌ و بی‌اعتنایی‌ به‌ ارجاعات‌ بیرونی، نه‌ به‌ دلیل‌ ارجاع‌ به‌ جهان‌ آفریده‌ شده‌ در شعر، بلکه‌ به‌ دلیل‌ غرق‌ شدن‌ در فرم. این‌ فرمالیستها سالها بعد، از سالهای‌ میانی‌ دهه‌ شصت‌ و به‌ طور جدی‌ از سالهای‌ دهه‌ هفتاد به‌ بعد دوباره‌ حرکت‌ خود را، امّا این‌ بار با پشت‌ سر گذاشتن‌ تجربه‌ای‌ بزرگ‌ در عرصهِ‌ جهان‌ روزگار خود، چون‌ انقلاب‌ اسلامی، از سر گرفتند.

شعرهایی‌ که‌ به‌ تأ‌ثیر مستقیم‌ وقوع‌ انقلاب‌ اسلامی‌ سروده‌ شدند، اگر چه‌ خود، به‌ آثار درخشان‌ تاریخ‌ ادبیات‌ ایران‌ تبدیل‌ نشدند (و اصلاً توان‌ این‌ کار را نداشتند) اما همانند شعر مشروطه‌ که‌ علی‌ رغم‌ خامیهایش‌ زمینه‌ ساز جنبش‌ نیما شد، زمینه‌ ساز شعر دهه‌های‌ بعد خود یعنی‌ دهه‌های‌ شصت‌ و هفتاد شدند.

به‌ طور کلی‌ تأ‌ثیر انقلاب‌ اسلامی‌ بر شعر ایران، تأ‌ثیری‌ عمیق‌ اما بسیار سریع‌ و ناگهانی‌ بود. آنچنان‌ عمیق‌ که‌ علی‌ رغم‌ مدت‌ زمان‌ ناچیز تأ‌ثیر، طی‌ دهه‌های‌ بعد، آثار مهم‌ و آشکار خود را نشان‌ داد. بسیار ساده‌ انگارانه‌ است‌ اگر رد این‌ تأ‌ثیر را تنها در شعری‌ که‌ به‌ درست‌ یا غلط‌ شعر انقلاب‌ یا قدیم‌ترها شعر انقلابی‌ خوانده‌ می‌شد، جستجو کنیم. به‌ عبارت‌ دیگر گروه‌ بندی‌ شعر و شاعران‌ به‌ انقلابی‌ و غیر انقلابی‌ از اساس، غلط‌ و بی‌مورد است. آنچه‌ ایجاد تفاوت‌ می‌کند، نوع‌ نگاه‌ به‌ انقلاب‌ است‌ و الّا هیچ‌ شاعر و جریان‌ شعری‌ از تأ‌ثیر انقلاب‌ و مظاهر آن‌ برکنار نمانده‌ است. گیرم‌ فرمالیستها با تأ‌خیر بیشتر!

به‌ اعتقاد نگارنده، به‌ این‌ ترتیب‌ بررسی‌ شعر پس‌ از انقلاب، فارغ‌ از هر گونه‌ مرزبندی‌ و جناح‌ گرایی‌ مرسوم، کل‌ نگر و ساخت‌مند، یک‌ ضرورت‌ انکارناپذیر به‌ نظر می‌رسد. بررسی‌ و پژوهشی‌ که‌ در انتها چه‌ بسا به‌ یافتن‌ نشانه‌های‌ آغاز یک‌ سبک‌ خاص‌ در تاریخ‌ ادبیات‌ ایران‌ منجر گردد. شاید بر این‌ عقیده‌ چنین‌ خرده‌ بگیرند که‌ دوسه‌ دهه، زمان‌ کافی‌ برای‌ حتی‌ ایجاد این‌ نشانه‌ها نیست. اما در پاسخ‌ باید گفت، جهان‌ کوچک‌ و کوچک‌تر می‌شود. حالا همهِ‌ ما، در یک‌ دهکده‌ (گیرم‌ دهکدهِ‌ جهانی) زندگی‌ می‌کنیم. در عصر تبادل‌ اطلاعات‌ و حکومت‌ رسانه‌ها و فراگیری‌ ارتباطات. در زمانهِ‌ ما، آنچه‌ پیش‌ از این، به‌ قرنها زمان‌ نیاز داشت، هیچ‌ بعید نیست‌ که‌ در چند دهه‌ ممکن‌ باشد. همچنانکه‌ به‌ طور مثال‌ حجم‌ کشفیات‌ و اختراعات‌ علمی‌ بشر طی‌ قرن‌ بیست، چندین‌ و چند مرتبه‌ از کل‌ کشفیات‌ و اختراعات‌ سده‌های‌ پیش‌ از آن‌ بیشتر بوده‌ است.

در بررسی‌ شعر پس‌ از انقلاب، بخصوص‌ باید تأ‌ثیر وقوع‌ حادثهِ‌ عظیم‌ دیگری‌ به‌ نام‌ دفاع‌ مقدس‌ را هم‌ در نظر گرفت‌ که‌ با پیوندی‌ ناگسستنی‌ با انقلاب، در تکمیل‌ یا تکامل‌ یا تحول‌ تأ‌ثیر انقلاب‌ بر شعر ایران‌ بسیار مؤ‌ثر واقع‌ گردید. این‌ حادثه‌ نه‌ تنها بر ماهیت‌ تأ‌ثیر انقلاب‌ بر شعر ایران‌ اثر گذاشت‌ بلکه‌ باعث‌ شد تأ‌ثیرات‌ بلند مدت‌ انقلاب، تا سالهای‌ پایانی‌ دهه‌ شصت‌ و حتی‌ سالهای‌ آغازین‌ دههِ‌ هفتاد به‌ تأ‌خیر بیفتد. اگر چه‌ این‌ تأ‌خیر به‌ پختگی‌ بیشتر تأ‌ثیرات‌ فوق‌ منجر گردید.

خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب


زمینه های فلسفی غزل پست مدرن


تمام معیارها و ابزار سنجش در فضای پست مدرن مورد شک قرار گرفته و قطعیت های آن ها به حالت تعلیق
در آمده است... هیچ تعریف دقیقی از پست مدرن ممکن نیست و هیچ ابزاری برای سنجش میزان پست مدرن
.بودن یک فرد یا یک متن تقریبن وجود ندارد

اما امروز و در این مقاله ، قصد آن است که یک وسیله و به عبارت بهتر یک پرسش ساده به شما معرفی شود تا
با استفاده از آن بتوانید متوجه شوید که آیا اصلن فرد مورد نظر شما چیزی به اندازه ی نوک سوزن ادراکی
نسبت به فضاهای پست مدرنیستی دارد یا نه... به سادگی از او بپرسید که آیا با توجه به بار تاریخی اجتماعی
واژه ی غزل اصطلاحی به نام "غزل پست مدرن" دارای معنا هست  و یا خیر! آیا اصلن غزل ، پست مدرن
می شود؟ آیا تضاد ظاهری این دو بخش یعنی "غزل" و "پست مدرن" اصالت این دست کارها را زیر سؤال
نمی برد؟

اگر پاسخ فرد مورد نظر شما به این پرسش این بود که : خیر! این امکان ندارد... غزل،‌ پست مدرن نمی شود
و اصطلاح "غزل پست مدرن"‌ با اصول پست مدرنیستی دارای تضاد است؛ با اطمینان و قاطعیت مطمئن
باشید که فرد مورد نظر شما به جرأت هیچ ادراکی نسبت به مناسبات فضاهای پست مدرنیستی ندارد! حالا
هرچه قدر از آثار و جملات لیوتار (1) را از بر برایتان بخواند و از ویژگی های آثار براتیگن (2) برایتان
... بگوید و واژگان و اصطلاحات پست مدرنیستی برایتان بلغور کند

ضرب المثلی هست که هر گاه با موضوعی بسیار بسیار تعجب برانگیز رو به رو می شوند آن را به کار می
برند و می گویند: "مرغ پخته توی قابلمه خنده اش می گیرد" و این احساسی است که وقتی از کسی می شنویم
!که می گوید اصلن اسم این دست آثار یعنی "غزل پست مدرن"‌ با نگرش های پست مدرنیستی در تضاد است
. به ما دست می دهد

آیا مدعیان این دیدگاه این واقعیت ساده را نمی دانند که عرصه ی پست مدرن عرصه ی تضادهاست؟‌ آیا همین
که آن ها هنوز به دنبال تناسبات هستند نشان دهنده ی آن نیست که از ریشه،‌ دارای یک ذهنیت کلاسیک هستند؟

پست مدرن عرصه ی تضادهاست و آثار پست مدرن نیرو محرکه ی حرکت خود را از همین تضادها به دست
می آورند،  در این دست کارها حتا تناسبات نیز با ترفندهایی به گونه ای متضاد در برابر هم قرار می گیرند و
به پیش می روند و از همین منظر اصطلاح " غزل پست مدرن" اصطلاحی به معنای آکادمیک آن  پست
مدرن است ... قرار گرفتن واژه ی غزل با آن همه هیبت و جبروت کلاسیک اش که در واقع هم سمبل و نقطه
ی اوج قدرت عرصه ی هنر شعر کلاسیک است  در برابر اصطلاحی امروزی و جنجال برانگیز به نام "پست
.مدرن"‌ تنها با یک منطق پست مدرن قابل فهم و توجیه است

تا به این جای کار متوجه شدیم که چنین مدعیانی از جایگزینی تضادها به جای تناسبات بی خبرند اما آیا این عدم
آگاهی از فضاهای پست مدرن به همین ختم می شود؟ قطعن خیر! این گروه هم چنین از اصل بنیادین بازی و
شوخی (3)‌ و اهمیت و جایگاه آن در عرصه ی پست مدرن نیز هیچ نمی دانند. چرا نمی توان غزل را به
عرصه ی پست مدرن دعوت کرد؟‌ آیا پست مدرنیسم ، کلاسیک را نفی کرده است؟ آیا برعلیه فضاهای کلاسیک
قیام کرده؟ آیا این مدعیان نمی دانند که پست مدرنیسم عرصه ی بازی و شوخی است؟‌ آیا نمی دانند که در
پست مدرنیسم هیچ فضایی نه تنها رد و انکار نمی شود بلکه تمامی فضاها نیز به بازی دعوت می شوند؟

  پست مدرن عرصه ی مهیبی است اما فقط برای بازی ، این که خورشید در مرکز منظومه ی شمسی است "
(یک نقیصه ی پست مدرنیستی است ما این را می پذیریم اما دوباره بازهم فقط برای بازی ... " ( دیوید کوک )(4

در این بازی هیچ فراروایتی وجود ندارد ، هیچ فضایی نسبت به دیگری برتری ندارد ... مولفه های غزل به
اندازه ی دریافت هایی که شاعر ممکن است از دیدن یک آگهی بازرگانی به دست بیاورد در این بازی سهم
دارد . مولفه ها و فضاهای کلاسیک گاهی به صورتی کارناوال (5) گون در ساختار یک متن صرفن جایی را
اشغال می کنند و گاهی خود تم  و موضوع محوری کار هستند گاهی نقشی جدی به آن ها واگذار می گردد و
گاهی با هجو و غلو و یا طنز به شوخی گرفته می شوند اما آن چه مهم است این است که آن ها دیگر به عنوان
یک فراروایت دارای هیچ گونه اتوریته ای (6) بر روی ارکان یک متن نیستند ، قدرت و مشروعیت آن ها
مورد تردید و سوظن قرارگرفته و از اریکه ی قدرت به زیر کشیده شده اند اما نه برای نابودی بلکه برای آزاد
کردن آن ها از قید و بند پیش فرض ها و پیش داوری ها و گشایش عرصه ها ، فضاها و افق های تازه برای
استفاده از حداکثر پتانسیل های نهفته در ذات آن ها و امکان بازباروری و بازیافت .... اگر مولفه های عصر
کلاسیک و حتی دوران مدرنیسم در گذار تحولات تاریخی/فرهنگی/اجتماعی امروزه عملن دچار ناکارآمدی و
...به نوعی مرگ شده اند پست مدرنیسم دمیدن به صور و دعوت به رستاخیز آنهاست   

کسانی که غزل پست مدرن کار می کنند در واقع دارای این جسارت ، شجاعت و توانایی بوده اند که غول
دنیای کلاسیک را به بازی دعوت کنند و یا بهتر است بگویم که به بازی وادار کنند! و این گونه است که وقتی
غربی ها به صورت ایده آل و آرمانی اعلام می کنند که: پست مدرنیسم از هر چیزی استفاده می کند تا خود آن
چیز را به چالش بکشد،‌ما در این جا و توسط شعرایی که غزل پست مدرن کار می کنند به سادگی ( شاید بی
!انصافی باشد به کار بردن سادگی) به این ایده آل عینیت بخشیده ایم

غزل،‌ این سلطان بلامنازع و مستبد دنیای کلاسیک ، امروز در جهان شاعرانه ی پست مدرن کارهای ما
همچون یک خدمتگزار مطیع در آمده است... هرچند هنوز محدودیت هایی وجود دارد اما آیا حکم به حذف
کامل و مطلق هرگونه محدودیت ، خود یک محدودیت نیست؟ پست مدرنیسم قصد آن را ندارد که تمامی
محدودیت ها را حذف کند بلکه فقط به دنبال آن است که تمامی آنها را نسبی و قابل تغییر اعلام کرده و قطعیت
آن ها را به حالت تعلیق درآورد؛‌ پس اگر شاعران غزل سرای پست مدرن ، محدودیت هایی را بر خود وضع
می کنند، آن ها را نه بنا بر حکم  شمس قیس و خلیل ابن احمد که مطابق میل خودشان که قطعن میلی بدون
بازیگوشی و متحجر نیست، تعیین می کنند. آن ها حق دارند که قواعد بازی خودشان را خودشان مشخص کنند
!و حق دارند که هر زمان که خواستند از آن ها نیز فراروی کنند و یا حتا آن ها را انکار کنند

بیایید کمی به حاشیه برویم و یک وضعیت کاملن رادیکال پست مدرن را مورد بررسی و موشکافی قرار دهیم
(!فقط برای خنده گری)

تئوری های گشتالتی (7) چند دهه ی قبل به این نتیجه رسیدند که بافت یا پس زمینه ی (8) یک اثر به اندازه ی
خود آن اثر و یا حتی بیش تر از آن اهمیت دارد! به یک تابلوی نقاشی از یک گل رز فکر کنید – یک شاخه گل
رز – نقاش می تواند آن را روی یک بوم سفید رنگ – یک بوم با پس زمینه ی قرمز-- یک بوم با پس زمینه ی
راه راه و یا یک بوم با پس زمینه ای پر از خطوط درهم برهم بکشد ... می تواند چنان پشت آن را شلوغ و پر
از رنگ های آشفته کند که اصلن دیگر گل رزی قابل تشخیص نباشد ... و این در حالی است که گل رز در
تمامی این تابلوها گل رز ثابتی است... آیا نگاه کردن به این گل رز ثابت در این پس زمینه های متغیر به ما
احساسی یکسان می دهد؟

حال بیایید دوباره به آثار پست مدرن نگاه کنیم و آن ها را با توجه به بافت و پس زمینه ی اجتماعی – تاریخی
آن ها بررسی کنیم. اگر قول لیوتار را بپذیریم که در عصر مالتی مدیا ، اینترنت ، سرعت ، فضا و ... ما دیگر
بنابر هزار و یک دلیلی که ایشان می آورد ، در یک وضعیت پست مدرن زندگی می کنیم این پرسش مطرح می
شود که آیا پست مدرن گفتن در وضعیت پست مدرن کاری پست مدرن است؟

من معتقدم که این دست آثار ( تمامی آثار پست مدرن نه فقط غزل پست مدرن ، فراموش نکنید که در حاشیه
بحث را دنبال می کنیم ) هر چند که از منظر مناسبات درون متنی و خود به خود پست مدرن هستند اما دیگر
پست مدرن نوشتن کار پست مدرنی نیست چرا که متناسب با فضایی است که هنرمند امروزی در آن قرار
گرفته است و این بسیار طبیعی است که کسی که در این عصر زندگی می کند این گونه ( پست مدرن)‌ کار
.کند

!نتیجه:‌ آثار پست مدرن ، پست مدرن هستند اما پست مدرن کار کردن امروزه دیگر عملی پست مدرن نیست
پس عمل پست مدرن چیست و چه گونه می توان یک عمل یا رفتار پست مدرن انجام داد؟ درست است!‌ هیچ
عمل یا رفتاری به اندازه ی کلاسیک رفتار کردن در جهان امروز پست مدرن نیست!   آثار کلاسیک کماکان
کلاسیک هستند اما کلاسیک کار کردن امروزه دیگر عملی پست مدرن است! اما چرا این عمل حاد – رادیکال
(9) پست مدرن که در واقع می تواند یک حرکت افراطی و رادیکال پست مدرن باشد (کلاسیک کار کردن)‌ به
این گونه نمود نمی یابد؟ دلیل آن ، اصل ساده ی " آگاهی "‌ است !‌ کلاسیک کارهای ما هیچ گونه آگاهی از
موقعیت اجتماعی – تاریخی خود و موقعیت ژئوپولیتیکی که در آن قرار گرفته اند ندارند!‌ آن ها اصلن متوجه
نیستند که در چه دنیایی زندگی می کنند و تا چه حد روشی که در پیش گرفته اند،‌ با موقعیتی که در آن قرار
گرفته اند در تضاد است! ( جالب این جاست که دم از رسالت اجتماعی نیز می زنند و خود را زبان زمان و
جامعه ی امروزی !!‌ خود نیز می دانند) و به این ترتیب است که آن ها در حالی که با پست مدرنیزم به مبارزه
برخواسته اند در همان حال با نفس وجود خودشان به پست مدرنیستی شدن موقعیت کنونی در جهان هنر
. دامن می زنند

به راستی چه چیز از این پست مدرن تر که کسی -  در دنیای امروز که در آن تمامی مرزهایی را که بشر در
قرون گذشته برای هستی قایل بود یا درنوردیده شده و یا در حال درنوردیده شدن است -  خود را مقید و
مجبور و ناچار به پیروی از قواعدی ببیند که چند صد سال قبل برایش وضع شده است؟ ( آن هم با مراجعی
زمینی و توسط افرادی مثل آن ها و نه حتی یک مرجع آسمانی و ...)‌ در عصری که نسبیت زمان توسط
فیزیکدانها به اثبات رسیده است و ریاضی دانان دیگر معتقد نیستند که دو دوتا همیشه به جواب چهار منتج می
شود و می گویند که حاصل ضرب عدد دو در دو هرگز به یک میزان دقیق روی عدد چهار منتج نمی شود بلکه
!حاصل این ضرب میزان غیر دقیقی است که می تواند در بازه ای بین عدد سه و پنج قرار داشته باشد

2 x 2  =   n , 3 < n < 5


چه چیز پست مدرن تر از آن که یک شاعر پست مدرن از روی آگاهی و فقط برای بازی ، برای به مسخره
گرفتن فضای کنونی که در آن هیچ محدودیت قطعی و قابل تحمیل نیست و فقط برای خنده گری بنشیند و
غزلی ناب با رعایت تمامی قواعد و عروض بگوید! و در این جاست که یک بار دیگر اهمیت "ذهنیت پست
!مدرن" و " آگاهی " به شکلی بنیادین مطرح می گردد

بیایید جور دیگر نگاه کنیم ( چشم هایمان را بشوییم )‌ کلاسیک - کارها آبشخور مشروعیت خود را از کجا به
دست می آورند؟ چه چیزی باعث می شود که آن ها به خود این اجازه را بدهند که به "غزل پست
مدرن"‌بتازند؟ چرا خود را برحق و پست مدرن کارها را بدون ذره ای پذیرش و انعطاف باطل اعلام می کنند؟

"به نظر من تنها فاکتوری که در خدمت ذهنیت کلاسیک - کاران امروزی قرار دارد فاکتور " تقدم زمانی
است. آن ها نه بر اساس داشته های خود بلکه به پشتوانه ی طول تاریخی و عمر زمانی فضای کاری که در آن
کار می کنند است که تمامی این حقوق را برای خود قائل می شوند... حالا بیایید جریان را معکوس کنیم و این
فرض را بگذاریم که شمس قیس و خلیل ابن احمد و همعصران آن ها به جای آن که تصمیم بگیرند شعر را بر
مبنای قواعد شناخته شده در امروز به نام کلاسیک پایه بگذارند، "سلیقه" شان این گونه شکل می گرفت که
مؤلفه های غزل پست مدرن امروز را پایه ی کاری خود قرار دهند و ما الان چند قرن هجری غزل هایی از
این دست داشتیم که دیگر در واقع به آن ها کلاسیک می گفتیم و ناگهان امروز کسی پیدا می شد و تصمیم می
گرفت که بیاید و قافیه و ردیف و قالب و وزن و عروض و ... را تعیین کند و بعد هم بیت هایی را با وزن های
همسان و فقط با کلمه ها و محتوای تقریبن متغیر به زیر هم می نوشت ! آیا آن وقت این شخص به " میمون
دنبک به دست! " شهره ی عام و خاص نمی شد و مورد حمله و تمسخر قرار نمی گرفت؟ شاید اگر این گونه
بود، امروز کسی مثل من می بایست قلم به دست می گرفت و در دفاع از او و این که او نیز حق دارد قواعد
بازی خودش را تعیین کند و این که اجبار به برداشتن محدودیت خود یک محدودیت است، می نوشت ... اریک
فروم معتقد است که " وحشت از آزادی برای کسی که همیشه در بند بوده است چندین برابر وحشتناک تر از
(وحشت از به بند کشیده شدن برای کسی است که همیشه آزاد بوده است ".... (10

به نظر من غزل پست مدرن بنابر دلایل زیر ناب ترین امکان تبلور فلسفه ی پست مدرن در شعر امروز
:ایران است

الف -  شجاعت آن در دست گذاشتن بر روی غول دنیای کلاسیک یعنی غزل و به بازی دعوت کردن او  و به
عهده گرفتن مبارزه در خط مقدم برای شکستن بت واره های ذهنی دنیای کلاسیک ... غزل پست مدرن همانند
دیگر عرصه های شعر پست مدرن که فقط به موازات دنیای کلاسیک به حیات خود ادامه می دهند سر در
لاک خود فرو نبرده است ... شاخ های غول را در مشت خود گرفته است و با فراروی از احکام چند صد ساله
ی او شاخ اش را شکسته است و ظاهرن قصد دارد تا زمانی که کاملن او را از نفس بیندازد به مبارزه ی خود
.ادامه دهد

ب - سازگار و متناسب کردن مؤلفه های غربی پست مدرن هماهنگ و به گونه ای کاملن درونی شده با فضاها
و ذهنیت شعر ایران ، غزل پست مدرن نه به قواعد خشک و متحجر و از پیش تعیین شده ی شعر کلاسیک
فارسی باج داده است و نه به صورت کورکورانه خود را در خدمت زرق و برق مؤلفه های غربی قرار داده
،است و به آن ها نیز باج نداده است...  . ( من معتقدم آن دست از پست مدرن کارهای ما که به بیراه می روند
صرفن از مؤلفه های فلسفی و عمیق پست مدرن،‌ یک زرق و برق ساده دیده اند، متناسب با آرزوها و ژست
(های روشنفکرانه ی آن ها ) (11

پ - غزل پست مدرن با این نامگذاری ، حلقه و زنجیره ی تکاملی شعر ایران را برای بررسی مراحل تحول
تاریخی آن در آینده کامل کرد... وجود غزل پست مدرن  در این دوره پاسخ محکمی خواهد بود به منتقدین و
پژوهشگرانی که در قرون آینده می خواهند حلقه ی ارتباطی میان دو عصر متفاوت هنر ادبی را بیابند ، آن ها با
وجود غزل پست مدرن دیگر به دنبال یک حلقه ی مفقوده نخواهند بود  . ( کاش کلاسیک کاران ما کمی از این
(نظر به جایگاه خود فکر می کردند

ت - غزل پست مدرن با هشیاری از موقعیت تاریخی امروز و مؤلفه های تازه استفاده کرد تا بار دیگر دریاچه
ی زیبای شعر کلاسیک فارسی را که می رفت به یک مرداب و باتلاق بدل شود ، به حرکت و موج در آورد و
،با این کار نشان داد که بیش از آن که از یافته های تازه ی خود برای خود آن یافته ها و مؤلفه ها نگران باشد
نگران ادبیات خود و دلسوز تاریخ ادبی – هنری خود می باشد که امروزه به هر حال خواسته یا ناخواسته و به
میراث در دستان ما قرار گرفته است و به جای اینکه سنگ مولفه ها را به سینه بزند

آن ها را به خدمت ادبیات بومی خود درآورده است ، غزل پست مدرن مولفه ها را به صورت خام به کار نمی
برد بلکه آن ها را می جود و به گونه ای که با بافت و پس زمینه ی ادبیات بومی ما برای هضم سازگار باشد
...می بلعد و به تلاش اش برای بهتر عمل کردن در این راه ادامه می دهد

ساختن یک ساختمان تازه در زمینی خالی بسیار ساده تر از بازسازی و به روز کردن و دوباره مقاوم
...سازی و در یک کلام دوباره " قابل استفاده " کردن یک بنای باستانی است

هر چند من خود یک شاعر غزل سرا در حوزه ی پست مدرن نیستم اما همواره به شعرای غزل پست
مدرن با نگاه تحسین می نگرم و غزل پست مدرن را ناب ترین امکان تبلور فلسفه ی پست مدرن در شعر
...امروز ایران از منظر مسیر شناسی تاریخی – اجتماعی آن می دانم


:یک پیشنهاد

بیایید ظرفیت و انعطاف خود را افزایش بدهیم و پذیرای تمامی جریان های فکری و هنری جاری در پیرامون
خود باشیم . بیایید دست از این تصور که ما به قواعد آسمانی و نهایی و بی زمان معیار و سنجش آثار هنری
دست یافته ایم، دست برداریم. بیاییم اگر نمی خواهیم پست مدرن کار کنیم و از آن بدمان می آید، کاری نکنیم
که با توجه به بافت و پس زمینه ی اجتماعی – تاریخی کنونی عملی هزار برابر پست مدرن تر از پست مدرن
ترین آثار باشد !‌ بیایید کمی سرمان را از لای اوزان و عروض بیرون بیاوریم و چند لحظه دست از تقطیع
کردن هر چه به آن می رسیم ، برداریم. چند لحظه سرمان را به چپ و راست بگردانیم و ببینیم که در چه
...دنیایی در کجای آن زندگی می کنیم

پانوشت ها


(1)  Lyotard
(2) Brautigan
(3) Play & humour Principle
(4) Daivid Cook
(5) carnival way
(6) authoritatively
(7) gestalt
(8) background
(9) hyper-radical

(10) گریز از آزادی – اریک فروم

(11) پست مدرن کار کردن امروزه یک ضرورت تاریخی – اجتماعی است اما نه به صورت کورکورانه
و بدون داشتن یک " ذهنیت پست مدرن " ، بحث روی پست مدرن آب – دوغ – خیاری که در پیرامون ما
. فراوان دیده می شوند و چه گونه شناختن آن ها نیاز به مقاله ای جدا و کنکاش و بررسی جداگانه ای دارد

بر گرفته از سایت دیگران دات کام


مقاله ای پیرامون غزل



) تعریف غزل و تغزل چیست و لوازم ذاتی غزل چیستند؟1


اگر دویست سال پیش این سوال را می پرسیدند اغلب جواب هایی یکسان می یافتند ، اما امروز می پرسیم زیرا یقین نداریم لوازم ذاتی غزل چیست .روزگار ما با شعر و غزل چه کرده است؟ آیا پشت این نقاب ها و ماسک ها همچنان روح تغزل است؟
غزل ثمرة اذهانی ست که به جهان از ورای سیر خطی زمان می نگریستند . آنها در میان دو نقطة ازل و ابد سرگردان بودند و گمشدة خویش را به یاری غزل صدا می زدند. این گمشده بی زمان و مکان بود و اندک اندک از دسترس فرا می رفت و در افق اثیری نیلگون می رقصید.لوازم ذاتی چنین غزلی بیان جستجوی همیشگی و اغلب بی فرجام گمشدة اثیری بود.
اگر همچون گدشتگان غزل را حاصل حکایت یا به زبان امروزیان کلان روایت بدانیم باید بگوییم لوازم ذاتی غزل همان هاست که گذشتگان آینه دار آنند، تمنای ذاتی انسان به فرارفتن از خویش و جهان پیرامون.
این حکایات یا کلان روایات لوازم ذاتی غزل را توسعی آنچنان می بخشند که ناچار نامبرداران این عرصه نمادها و نشانه هایی برای نشانه گذاری این توسع وضع کرده اند.در واقع آن بی نهایت اثیری آبگون را به نقش درآوردن و از آن شگفتی محتوم نشانه ای بدست دادن محتاج بکارگیری علامات و نشانه هاست و این اتفاق در غزل عرفانی به معنای مصطلح آن یافت می شود.در این گونه غزل شاعر طی محاکات به باز آفرینی اساطیر و صور نوعی می پردازد و از زمان بی زمان سخن می گوید و اگر هم از اشیا سخنی هست محتوای قدسی ان منظور است.قدسیت یافتن در ابتدا شامل کلام می شود. کلام در این گونه غزل به معنای خلقت اول و البته خلاق المعانی جایگاهی قدسی دارد. این کلمة قدسی آنگونه از شاعر فراتر می رود که آن را هدیة خدایان می نامد و این هدیه برای همة زمان ها و مکان هاست و اگر امروز می پنداریم اینگونه حقایق و مفاهیم ، انتزاعی بیش نیستند و در دنیای سرشار از تضاد و تناقض امروز راهی نمی نمایانند، علت العلل چنین برداشتی غیبت انسان از حقیقت است ،این خقیقت نیست که مستور است ، مستوری از آن انسان است .
با کمال تاسف باید گفت جز شماری از بزرگان توانایی اتصال به اصل و اساس حکایات ابدی -ازلی برای بسیاران دیگر حاصل نیامده است و شاید پندار بسیاری در تخفیف این گونه غزل ناکامی گروهی پرشمار از مدعیان است که هرچند در ظاهر متعهد به لوازم ذاتی غزل سنتی اند اما در باطن امر ناکام مانده اند آنها نیز مستور مانده اند.این واقعه خاصه پس از افول سبک هندی بیشتر نمایان شد.اینگونه احساس می شود که جهان اندک اندک در تاریکی فرو می رود.شاید به تماشای گل تاریک مشغولیم.

در گونه های موفق غزل سنتی ابتدا به نظر می رسد گفتگویی میان شاعر و آنچه روبروی اوست در می گیرد که کم کم به منولوگ می رسد اما منولوگ نیست بلکه خود لوگوس است به مفهوم کلام که خلاق است . این کلام خود را در وزن عروضی و قافیه و ردیف می نمایاند .ردیف و قافیه در حکم مراکز دوایری اند که در دوران خویش به نقطة غایی می رسند.دوایر متحد المرکز سماع کلماتند از زمین به آسمان همچون دیرک خیمه ای در قبایل اولیه که به گمان ساکنان آن راهی بوده برای صعود به آسمان. ردیف و قافیه کلمات دیگر را گرد خود فرا می خوانند و تشخصی ویژه می یابند.آنچه بعد ها به عنوان زنگ قافیه مطرح شد همین موقعیت ویژه است که نمادی ست از انچه شاعر قصد رسیدن به آن را دارد.

اما اگر تصور کنیم که ناخودآگاه ما دیگر تحت سیطرة آن کلان روایت ها و حکایات نیست باید متوقف شویم و با مرور آثار معاصران بسامد موضوعات مطروحه را بسنجیم.
تحولات شتابان سی چهل سالة اخیر در حوزة غزل آنچنان بن مایه های کلان روایی و محاکاتی را محتاج باز بینی ساخته واز محدودة پیشنهاداتی چند فراتر رفته که لازم است بار دیگر به باز شناخت و تعریف مجدد لوازم غزل بپردازیم.اما همین تعاریف مجدد به ما یاد آوری می کند که مطلق اندیشی را به کناری نهاده و عنصری را داتی غزل ندانیم و بنابر این سوال باید دوباره نویسی شود و متاسفانه پرسشی پایدار نخواهد بود.در این چرخش مجدد از مطلق به نسبی هیچ پرسشی از نسبیت پایدار نیست.کی ان زمان فرا می رسد که دیگر بار از مطلق پرسش کنیم؟

هنگامی که شماری از شاعران پیشنهادات ارائه شده در غزل موسوم به نئوکلاسیک را کافی ندانستند راه برون رفت از بن بست را کاهش تمرکز بر روی وزن و قافیه و شکستن دوایر متحد المرکز دانستند که به تقویت نیروی گریز از مرکز منجر شد که بالمال با فرم صوری غزل در تضاد است.اندک اندک غزل هایی سروده شد که ضمن دوری از ردیف و اکتفا به حروف روی قوافی به ابیات موقوف المعانی و گاه بی سر و ته ختم گردید. یعنی دیگر از آن دیرک خیمه خبری نبود.

این پیشنهادات از آنجا که فاقد پشتوانة تئوریک بود و آغاز و فرجامی نداشت و از طرفی گاه به گاه در دست نااهلان و مبتدیان می افتاد به سرعت تازگی و بدعت خود را از دست داد و در حد تکنیکی اجرایی سقوط کرد.تکنیکی که که میخواست در هم شکننده لوگوس باشد اما به مستوری شاعر از حقیقت و کلام خلاق منجر شد .
از سوی دیگر گفتگوی میان انسان و حقیقت به سبب مستوری انسان گفتگویی در ظلمت است و شاعران بدعت گذار برای فراموش کردن این ظلمت خود ساخته تقابل زن و مرد را پیشنهاد کردند.به مرور وفور غزل هایی که بیان کنندة گفتگوی زن و مرد است یکبار دیگر آن را به تکنیکی صرف فرو کاست.این گونه تکنیک ها به گسترش نیروهای گریز از مرکز دامن زدند و در نهایت پیشنهادان شاعران به موجودی غیر از انچه قبلا غزل تصور می شد انجامید. البته ناگفته نماند که در میان ایشان هستند کسانی که به سبب ریشه ساختن در زبان قوی و توانمند شعر کلاسیک توانسته اند با درونی ساختن بعضی تکنیک ها نمونه های معتبری در تضاد ها و تناقض ها ی زندگی امروزی بر جای بگذارند.

2) چرا غزل به قالب محوری شعر فارسی بدل شده است و آیا می تواند در آینده هم باشد؟

تصور من این است که غزل کامل ترین و به یک معنا متعادل ترین قالب شعر سنتی است.هم منظر اجمال است و هم تفصیل .هم اشاره است و هم شرح و در عین حال عصاره و چکیدة تلاش آگاهان در تاویل جهان و جان.اما اینکه آینده چه خواهد بود.پیشگو نیستم.اما قضیة شعر فارسی قطعه ای از پازل بسیار بزرگ گفتگوی شرق و غرب است آنهم در ذیل گفتگوی تمدن ها.چنانکه این گفتگو به طرح پرسش های بنیادین بیانجامد و به تقابل نه ، می توان امیدوار بود که شان هریک از قطعات فرهنگی نظیر شعر حفظ گردد. هرچند این شان تنها در حوزة نظری باشد.

3) آیا شما به وجود گونه های غزل از قبیل غزل اجتماعی و غیره معتقدید؟

اگر قالب را به معنای ژانر بگیریم می توان برای آن زیر ژانر تعریف کرد.اما شخصا موافق نیستم.با این حساب مثلا غزل عاشقانه خواهیم داشت که حشو است.در غزل پنجره ای که شاعر به تماشای جهان می گشاید به اجرای مولفه های شعری می انجامد و نوع اجرای مولفه های شعری ست که خواننده را به منظری خاص رهنمون می سازد.به نظر می رسد تعهد غزل بیان حقیقت است نه اجتماع و نه هیچ چیز دیگر.هنگامی که غزل آینه دار حقیقت شد می تواند در نوع خود کامل ، تاویل پذیر و بی تخفیف باشد و در سطوح متفاوتی هم طرح شود و هم دریافت.تا تصور مخاطب و دلخواه او چه باشد.

4) به نظر شما جریان های غزل دهة اخیر چه نسبتی با سنت غزل فارسی دارند و آیا می توان آنها را به عنوان نهضت شعری شناخت و به آنها امیدوار بود؟

شاید قبل از این سوال باید سوال دیگری مطرح می شد که جریان های غزل معاصر کدامند و چیستند.اما اجمالا تصور می شود که بسیاری از ذهن ها و زبان های خلاق درگیر با این مقوله خصوصا در طی دهة اخیر ، گوهر وجودی غزل را پاس نمی دارند .تاسف باید خورد که در این سال ها جریان به ظاهر کوچکی که به نظر اینجانب پاسدارندة حقیقی گوهر وجودی غزل است کمتر معرفی شده و مهجور مانده است ولی در مقابل بسیاری جریانات کاذب و دروغین با اسامی عجیب و غریب که در ذات خود مولد اضمحلالند و گاه مبین آشفتگی در بوق و کرنا می شوند و شاعری مبتدی که حقیقتا نیازمند مطالعه در آثار بزرگان است به خود اجازه می دهد همان بزرگان را هم به چیزی نگیرد. شک ندارم منظور پرسشگر هم همین جریانات پر سرو صدا باشند.من اما آن گروه کوچک را ادامه دهندة سنت غزل فارسی می دانم.گروهی انگشت شمار که همچنان می پندارند می توانند با حقیقت به گفتگو بنشینند. اینان همچنان مصرند که ساختار غزل فضایی بسنده و کافی برای بیان این گفتگوست و به دلیل مواجهة جدی و تخفیف ناپذیر با حقیقت می تواند همچنان به زندگی ادامه دهد.هرچند مخاطبانی بسیار بدلیل مستوری از حقیقت به ارتباطی زنده با آن نرسند. .من این گروه کوچک را ادامه دهندة سنت غزل فارسی می دانم.


برگرفته از مطالب محمود سنجری

اندیشه و جهان بینی در شعر

هر احساس شاعرانه ای ـ اگر راستین باشد نه تصنّعی ـ از نوع نگرش شاعر به جهان آب می خورد و هر انسانی ـ ولو خود نداند ـ صاحب یک نظام فکری است.بنابر این موضوع بحث معانی اشعارها با یکدیگر متفاوت اند چرا که صاحبان آن ها دارای نظام فکری مختلف بوده و جهان بینی هرکدام بر حسب اقتضای شرایطشان متغیر است. منظور ما از اندیشه، در این جا، آن بخش از تفکّرات شاعر است که در شعرش تجلّی می یابد به گونه ای که با تعمّق در شعر، می توان دریافت که او چگونه می اندیشد. چنین نیز نباید پنداشت که برای پیدا کردن ردّ پای تفکّر در شعر شاعران، باید در پی شعرهای حکیمانه و یا پند و اندرزهایی که جنبه تعلیمی داشته اند برویم. یک شعر وقتی موفّق و ماندگار است که در آن سوی بار عاطفی آن، یک نگرش فکری نیز نهفته باشد به گونه ای که اگر شعر را با برداشتن خیال ها و دیگر هنرمندی های صوری اش به نثر ترجمه کنیم، نیز آن فکر باقی بماند.بحث درباره عنصر اندیشه، از سویی وارد قلمرو دانش های دیگری غیر از شعر می شود و از سویی جنبه آموزشی خودش را از دست می دهد چون فکر کردن را نمی توان آموزش داد و اگر هم بتوان، کار یک مجموعه آموزشی شعر نیست. پس من فقط می توانم که اهمیت اندیشه و جهان بینی را در حوزه ی شعر گوشزد کنم. به هر حال، نباید از یاد برد که تأثّرات عاطفی، هر قدر هم که شدید باشند، گذرا و مقطعی هستند. یک شعر، در مواجهه نخست، اثر عاطفی بیشتری دارد و در دفعات بعدی، آن اثر را نخواهد گذاشت، مگر این که در کنار عاطفه، چیز عمیق تری هم وجود داشته باشد یعنی اندیشه. گذشته از آن، تحوّلی که در اثر اندیشیدن در انسان ایجاد می شود، از تحولات عاطفی بسیار عمیق تر و ماندگارتر است.

جهان بینی شاعر در شعرهایش مصداقی بارز از تجربه ی اوست. در اشعار دیوان فردوسی و حافظ و دیگر شاعران بلند مرتبه ما جهان بینی را به فراوانی یافت خواهید کرد؛ چون که از همین موضوع است که به پند و اندرز مخاطبان پرداخته اند و آن را از این جهان و کارهایش برحذر داشته اند.

برگرفتهاز وبلاگ کارآگاه شعر


شعر عاشورایی؛ گریه یا تفکر

 

امروزه به مناسبت‌های مختلف در گوشه و کنار شب شعرهایی برگزار می شود. یکی از این مناسبت‌ها عاشورا است و یکی از این شب شعرها هم شب شعری است که هیات ثارالله هر ساله برگزار می‌کند.به همین بهانه گپی داشتیم با خسرو آقای‌یاری دبیر این شب شعر:

با توجه به برگزاری شب شعرهای عاشورایی چه نیازی است که هیات ثارالله هم چنین اقدامی را انجام دهد؟
* با برنامه‌های توصیه‌ای شعر آیینی که توسط سازمانهای مختلف، ادارات و وزارتخانه‌ها برگزار می‌شود اصلا موافق نیستم، چرا که می‌بینم موجی که شکل گرفته، فقط صورت قضیه است که بدون آشنایی با هدف عاشورا انجام می‌شود و صرفا برای ادای تکلیف برگزار می‌شود و چون بنیانگذاران این برنامه‌ها با اهداف این جلسات آشنا نیستند در مخاطب دافعه ایجاد می کنند. مثلا در دهه شصت اگرشعر موعود توصیه شد به خاطر یاس و دلزدگی مردم بود که با تمسک به این موضوع ریشه‌های امید دوباره در بین مردم جان بگیرد و جامعه از نظر فکری و ذهنی آماده شود. اما شعر انتظار بعدها صرفا به خاطر گزارش رد کردن در بین ارگانهای مختلف رواج پیدا کرد و از مسیر اصلی خود جدا شد.
به همین دلیل احساس می کنیم که شعر عاشورا باید با حضور مردم و هدفمند برگزار شود تا بتواند  تاثیر خود را آن طور که شایسته است نشان دهد و این مجال می تواند خارج از سیستم اداری و در مجموعه‌های مذهبی مثل تکایا و حسینیه‌ها  فراهم شود. به همین دلیل به همت هیات ثارالله این جلسات هر ساله پانزدهم و شانزدهم محرم در همین مکان برگزار می‌شود. اگر چه شعر رویکرد اجتماعی دارد ولی گره خوردگی مردم با شعر عاشورا، گره خوردگی عاطفی است.
مردم ما به خاطر ارتباط حسی‌ای که با این موضوع  دارند آن را پیگیری می کنند. موضوع دیگری که باعث محکمتر شدن این ارتباط می شود بحث ولایی آن است، چرا که بحث ولایت همیشه با مردم ای سرزمین عجین بوده است. از این جهت مردم با موضوع عاشورا به لحاظ فرهنگی، عاطفی و ولایی ارتباط دارند. همیشه این گونه بوده است که وقتی یک موضوع فرهنگی و اندیشمند با حس و عاطفه گره می خورد دو رکن مهم گرد هم می آیند که مردم نسبت به آن اقبال داشته باشند.
شعر عاشورا با مردم عجین است، چون در عاشورا هم از میان طبقات مختلف مردم حضور داشته‌اند و اولین شخصیت عاشورایی که برای عاشورا شعر می گوید حضرت سکینه است. همه اینها عواملی است که با توده مردم ارتباط برقرار می کند. بسیار بودند کسانی که شاید با شعر ارتباط اختصاصی نداشتند؛ مثلا کشاورزی بوده که برای عاشورا شعر گفته است. بسیاری از شاعران به این موضوع معترف هستند که اولین جرقه‌های شعر عاشورایی گفتن را با سرودن نوحه و مرثیه شروع کرده‌اند.
شعر عاشورایی ژانری است که نهله‌های مختلف فکری را در خود دارد و می توانیم رویکردهای مختلف ادبی را در آن ببینیم. یکی از شاعران این ژانر شاعر بزرگ عرب سید همیلی است که بزرگترین غدیریه‌های شعر عرب را سروده است.
از دیر باز در این ژانر انواع مختلفی وجود داشته است؛ مثلا نوحه و مرثیه که از انواع دست یافتنی‌تر شعر عاشورایی است که به سادگی با مردم ارتباط برقرار میکند.
در دهه‌های اخیر هم شاعران مختلفی را می بینیم که گاه این وادی را ترک کردند یا کمتر در آن کار می کنند. طبقه‌ی دیگر شاعران جوان هستند که در این گروه نمونه‌هایی را می‌بینیم که به معنای واقع شعر است و امید ماندگاری بیشتری را دارند.
البته در این بین، شعر مجلسی را هم داریم که با تکیه بر نکته‌های غافلگیرکننده می‌تواند توده‌های مردم را برانگیزاند و اتفاقا ممکن است که مردم به این نوع شعر اقبال بیشتری نشان دهند و البته این نوع شعر ماندگار نخواهد بود.در شعر مذهبی موضعی خطرناک وجود دارد و آن این است که به دلیل تاکید بر گریستن بر واقعه عاشورا ، بهانه جویی برخی شاعران برای گریاندن مردم است. از جمله‌ی این این بهانه‌ها می‌تواند توسل به کذب در روایات مختلف باشد که برای شعر عاشورایی خطر بزرگی است. از طرف دیگر مشکل دیگری که پیش می آید نداشتن معلومات و مطالعه کافی در باب تاریخ و فرهنگ عاشورا است، که باعث می شود شاعران جوان صرفا به سرودن اشعاری حسی و بدون ایدئولوژی روی آورند، کما اینکه نمونه این اشعار کم نیستند.
باید امروز رویکرد جدیدی نسبت به مرثیه داشته باشیم، ضعفهای این زبان را از بین ببریم و بر قوتهای آن اضافه کنیم تا بتوانیم خود قالب را با برجسته‌گی‌هایی که دارد دوباره احیا کنیم تا شعر آیینی را قوت و استحکام بیشتری ببخشیم. 

برگرفته از سایت انجمن شاعران ایران


عاطفه در شعر

سلام دوستان عزیز.

بار دیگر فرصت شد و عمر باقی بود تا که بتوانم پست دیگری در مورد شعر برای شما بنویسم.امید است که بتوانم هرچند کم اما معلومات مفیدی را در اختیارتان قرار دهم.

منظور از عاطفه، حالت اندوه و شادی و یأس و امید... و حیرت و اعجابی است که حوادث عینی یا ذهنی، در ذهن شاعر ایجاد می کند و شاعر می کوشد که این حالت و تأثر ناشی از رویدادها را آن چنان که برای خودش تجربه شده است، به دیگران هم منتقل کند." این تعریفی بود برای عاطفه و با آن ما در می یابیم که هر چند عادت کرده ایم عاطفه را منحصر به حزن و اندوه بدانیم، باید در این عادت بازنگری کنیم و همه تأثّرات بشری مثل شادی، اندوه، یأس، ترس، حیرت، خشم و... را تأثّراتی عاطفی بشماریم. عاطفه، مهمترین عنصر سازنده شعر است و خواننده نیز بیشترین تأثیر را از جنبه عاطفی آن می گیرد. اگر عناصر صوری یعنی خیال، زبان و موسیقی، حسّ زیبایی پسندی مخاطب را اقناع می کنند، عاطفه به باطن او نقب می زند و زیباییهای معنوی ای را که پنهان تر و البته متعالی تر از زیبایی صورت هستند، نشانش می دهد. انسان بنا بر سرشتی که دارد، دوست دارد دیگران در عواطف او شریک باشند و او نیز البته چنین همنوایی ای با همنوعان خویش حس می کند. هنر، وسیله این همنوایی است و پلی که بین عواطف هنرمند و مخاطب ساخته می شود. و شعر نیز عواطف و احساسات درونی شاعر را بی هیچ حجابی بی پروا به خواننده انتقال می دهد و خواننده با خواندن آن شعر احساس همدردی می کند.وارد نمودن عواطف درونی در شعر نیز به زیبایی شعر بسی کمک می کند تا که شعر تأثیر بیشتری بر مخاطب داشته باشد. گاه می بینیم که عاطفه چطور در شعر موج می زند و حالات مخاطب را گاه به زمین و گاه به هوا می کشاند. امید است در زمینه ی سرودن شعر نیز شاعران به این مقوله بیشتر توجه کنند.

بر گرفته از وبلاگ کارآگاه شعر


غزل های امروز

 

سلام به دوستان.

مهم دیدم که یکبار دیگر چند پست قبلی ام را که در صفحه ی اصلی کانون ادبی است بار دیگر در کارگاه شعر بیاورم بنا به اهمیت آن.امیدوارم که شاعران جوان در غزلیات امروزی خود نهایت دقت را به عمل آورند.

غزل فارسی با همة فراز و فرودهایش همچنان به عنوان قالبی پویا به حیات خویش ادامه می‌دهد و با اقبال شاعران و مخاطبان شعر فارسی مواجه است. جریانهای شعری نیمایی و سپید نه تنها غزل را تضعیف نکردند و به حاشیه نراندند بلکه به ظرفیتها و تواناییهای این قالب نیز افزوده و فضا را برای هنرنمایی بیشتر شاعران غزل سرا فراهم آوردند. نمی‌دانم اصطلاح غزل امروز تا چه اندازه درست است. آیا قید امروز معنایی خاص را در پس پشت خویش دارد یا صرفاً وجه تمایزی است برای غزل دیروز و امروز، که غزل دیروز نیز خود جای تفسیر و تأویل دارد. غزل پست مدرن، فراغزل، غزل سپید، غزل خودکار و ... عناوینی هستند که مدتی است مطرح شده‌اند و پیروان آنها برای خود مانیفست و بیانیه نیز دارند و هر کدام مشخصات خاصی را برای غزلشان برمی‌شمرند. مجموع همة این مانیفست ها غزل امروز را تعریف می‌کنند. منوچهر نیستانی، هوشنگ ابتهاج، نوذر پرنگ، حسین منزوی، عمران صلاحی، علیرضا طبایی، محمد سلمانی، سیمین بهبهانی، محمد علی بهمنی، قیصر امین پور و تعدادی نامهای آشنای دیگر در عرصة غزل امروز خودنمایی می‌کنند. استفاده از زبان گفتار از نکات بارز و برجستة غزل امروز است ، اما استفادة بیش از حد و افراط در به‌کارگیری تعابیر و اصطلاحات کوچه بازاری گاه غزل امروز را به سطحی نازل کشانده و استواری شعر فارسی را زیر سؤال برده است. نگاه زمینی و سطحی به مقولة عشق و اروتیسم آشکار و بی‌پرده از آفتهای دیگر غزل امروز جوان است که گاه غزل را در هر دو حوزة صورت و معنا به ابتذال می‌کشد. نکتة مهم در غزل جوان امروز سطحی بودن و شعاری بودن اغلب غزلهای سروده شده توسط شاعران جوان است که به آفتی برای شعر این قشر بدل شده است. غزل از زمان رودکى تا حافظ سیرى صعودى داشت و به انواع صنایع لفظى و معنوى آراسته شد. کلمه ها به تناسب حروف، معنى و موسیقى با هم ربط یافتند ، به گونه اى که هر کلمه، کلمه هاى متناسبى را احضار مى کرده است. براى مثال «چشم» به اعتبارهاى مختلف کلمه هاى «سیاه»، «نرگس»، «گریه»، «جادو»، «ابر»، «چشمه» و بسیارى دیگر از کلمه ها را احضار مى کند. غزل حافظ اوج این کاربرد و بهره بردارى و در ضمن خلاقیت از مجموعه هاى خویشاوند کلمه ها است. امید شاعران جوان امروز با نگاهی ژرفتر به درون خویش به وصف موضوعاتشان از طریق غزل بپردازند.

برگرفته از وبلاگ کارآگاه شعر