سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شاعران جوان انجمن ادبی صبا. تربت جام

خواب دوست...

    نظر

 

            خانه دوست کجاست؟ 

                                در فلق بود که پرسید سوار

                                             آسمان مکثی کرد!

                   رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها

                    بخشید

                    و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:

                                        نرسیده به درخت،

                                        کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است

و درآن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است.

می روی تا نه آن کوچه که او پشت بلوغ، سر بدر می آورد،

پس به سمت گل تنهایی می پیچی،

دو قدم مانده به گل،

پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی

و ترا ترسی شفاف فرا می گیرد.

در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی:

کودکی می بینی

رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور

و از او می پرسی

خانه دوست کجاست!!

 

« در ضمن این یکی از نقاشی های سهرابه عزیزهست که من با این شعر مناسب دیدمش

یعنی شاید خانه ی دوستی پشت این راه ، پشت این درخت ها باشه » 


شاعرانه ها ی سهراب...

شعر سهراب رنگارنگ است و خواننده را به افقهای تازه می کشاند. آثار وی پُر است از صور خیال و تعبیرات بدیع، که با وجودِ زیبایی ظاهری و تصویرهای بدیع و رنگارنگ، در مجموع از جریان های زمان به دور است.در اشعار او نقد و پیام اجتماعی کم رنگ است، و در آن پراکندگی و ناهماهنگی تصاویر به چشم می خورد.اما سهراب در اشعارش به طور کلی و در بعدی وسیع نگران انسان و سرنوشت اوست.سپهری روح شاعرانه و لطیفی داشت که برای هر چیز معنی و مفهومی خاص قائل بود.تخیل وی در همه ی اشیاء باریک می شد و از آنها تصاویری زنده و حساس می ساخت، بدین علت است که اندیشه ها و تجربه های فکری و عاطفی او به حالتی دلپذیر درآمده است.سهراب دارای سبک ویژه ای است که می توان او را بنیانگذار این شیوه دانست.در واقع می توان گفت قابل توجه ترین اتفاق در عرصه ی شعر نو در سال 1332، چرخش سهراب از زبان نیمایی به زبان هوشنگ ایرانی است.اهمیت این اتفاق از آن جهت بود که در آن سالها، متأثرین از نیما فراوان بودند، ولی کسی به زبان هوشنگ ایرانی و زیبایی شناسی او وقوف نداشت.

سپهری، تنها شاعر متأثر از درک هوشنگ ایرانی بود که زبان او را تا حد چشمگیری تکامل بخشید و اگر این نبود یکی از ظریفترین و پر ظرفیت ترین دستاوردهای شعر نو، نیمه کاره و ناقص می ماند. شعر سپهری دارای تصویرهای شاعرانه و مضامین و مفاهیم عرفانی و فلسفی و غنائی است.سهراب شاعری بود، غوطه ور در دنیای شعر و هنر خویش که به همه چیز رنگ شعر

می داد. همه ی اشیاء برای او معنویت داشتند، در ژرفای هر چیز مادی فرو می رفت و به آن حیات معنوی می بخشد.

گویی برای او تمام ذرات عالم دارای روح و عاطفه و احساس بودند.زبان سپهری نیز زبانی لطیف و ویژه ی خود اوست.شعرش دارای تصاویر تازه ولی مبهم است و از این رو ساده و روشن نیست.خیالات ظریف و تصویرهای زیبا سراسر اشعار وی را در برگرفته است.او البته همواره در راه تکامل خویش پیش رفته است و این نکته را از خلال شعرهای«هشت کتاب»او می توان دریافت.در کل، سهراب در شعر با زبان ساده، انسانها را به نگریستن دقیق در طبیعت و نزدیک شدن و یکی شدن با آن دعوت

می کند. او محیط خود و عصری را که در آن می زیست نمی پسندید و در جستجوی عالمی والاتر و برتر بود.

منابع

شعر معاصر ایران از بهار تا شهریار، جلد دوم / حسنعلی محمدی، ص. ??? - ???.

- صد شاعر/ خسرو شافعی/ ص501-506

 


کفش شب !!

کفشهایم کو ؟

چه کسی بود صدا زد : سهراب ؟

آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ .

مادرم در خواب است .

و منوچهر و پروانه، و شاید همه مردم شهر .

شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذرد

و نسیمی خنک از حاشیه سبز خواب مرا می روبد .

بوی هجرت می آید :

بالش من پر آواز پر چلچله هاست .

صبح خواهد شد

و به این کاسه آب

آسمان هجرت خواهد کرد .

باید امشب بروم .

***

من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم

حرفی از جنس زمان نشنیدم .

هیچ چشمی، عاشقانه به زمین خیره نبود .

کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد .

هیچکس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت .

من به اندازه یک ابر دلم میگیرد

وقتی از پنجره می بینم حوری

- دختر بالغ همسایه

پای کمیاب ترین نارون روی زمین

فقه میخواند

***

چیزهایی هم هست، لحظه هایی پر اوج

 مثلاً شاعره ای را دیدم

آنچنان محو تماشای فضا بود که در چشمانش

آسمان تخم گذاشت .

و شبی از شبها

مردی از من پرسید

تا طلوع انگور، چند ساعت در راه است ؟

باید امشب بروم

***

باید امشب چمدانی را

که اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد، بردارم

و به سمتی بروم

که درختان حماسی پیداست،

روبه آن وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند .

یک نفر باز صدا زد : سهراب !

کفش هایم کو ؟


شب دراز ...

                                                                                        سفر

پس از لحظه های دراز
بر درخت خاکستری پنجره ام برگی رویید
و نسیم سبزی تار و پود خفته ی مرا لرزاند.
و هنوز من
ریشه های تنم را در شن های رویاها فرو نبرده بودم
که براه افتادم.

پس از لحظه های دراز
سایه ی دستی روی وجودم افتاد
ولرزش انگشتانش بیدارم کرد.
و هنوز من
پرتو تنهای خودم را
در ورطه ی تاریک درونم نیفکنده بودم.
که براه افتادم.

پس از لحظه های دراز
پرتو گرمی در مرداب یخ زده ی ساعت افتاد
و لنگری آمد و رفتش را در روحم ریخت
و هنوز من
در مرداب فراموشی نلغزیده بودم
که براه افتادم

پس از لحظه های دارز
یک لحظه گذشت:
برگی از درخت خاکستری پنجره ام فرو افتاد،
دستی سایه اش را از روی وجودم برچید
و لنگری در مرداب ساعت یخ بست.
و هنوز من چشمانم را نگشوده بودم
که در خوابی دیگر لغزیدم.


رنگ ها در آثار سهراب...

 

درمقالة «روانشناسی رنگ در اشعار سهراب سپهری»

 نویسنده می خواهد از راه توجه به بسامد واژگانی رنگها با روشی علمی به ویژگیهای اخلاقی، رفتاری شاعر پی ببرد و عمق جهان بینی او را باز شناسد.

خلاصه مقاله ؛

چون هدف شعر و ادبیات امروز، دست یافتن به شناخت عینی و جزئی تازه ای از «خود» و «جهان» است تا مردم بتوانند برای تحقق بخشیدن به نظم مطلوب عصر خویش از آن یاری جویند»1،رنگ می تواند بهترین عنصر در این شناسایی باشد. از آنجا که هر انسانی از محیط طبیعی خویش متأثر است و بسته به روحیه یا مسلک و اندیشه خویش به رنگی خاص علاقه دارد و بدان عشق می ورزد یا از رنگی دیگر متنفر است، انعکاس این تمایل با تنافر همواره در تمام عرصه اعمال و گفتار و نوشتار او جلوه می نماید.

رنگ ها

[...]اساساً نگاه شاعران معاصر، جنبشی از درون به بیرون است؛ یعنی آنان می کوشند تا با استفاده از عناصر عینی گرا چون طبیعت و محیط پیرامون به تداعی تصورات ذهنی و روحیات شخصی بپردازند. برای همین است که بیشتر تصاویر شاعران معاصر، شخصی و برگرفته و برخاسته از محیط، اجتماع و حوادث شخصی زندگانی آنان است.

از آنجا که شعر امروز حاصل تجربیات شخصی و اجتماعی و متأثر از روحیات و عواطف روانی شاعران است، شناخت فراز و نشیبهای زندگانی شاعر امروزی تقریباً ضروری است؛ چرا که شاعر امروزی به دلیل پیروی نکردن از سنت گرایی کهن، تقریباً مستقل از دیگران عمل می کند و از شعر به عنوان ابزاری برای بیان عقاید واحساسات خود و حتی ابزاری به منظور رسیدن به اهداف سیاسی و اجتماعی استفاده می کند. لذا تأثرات سیاسی و اجتماعی و زندگانی شخصیت شاعر معاصر با گزینش واژگان، به ویژه رنگها در ارتباط مستقیم است.

« تحلیل روانشناسی رنگ در آثار سپهری »

برای این منظور نخست بسامد واژگانی که به طور صریح به رنگ اشاره داشته اند در جدولی نشان داده شده، سپس بسامد صفات تداعی کننده رنگ در دیوان سپهری در جدولی دیگر ارائه شده است.

همان گونه که در جامعه آماری مشاهده می شود، رنگ سبز پر کاربردترین رنگی است که در هشت کتاب سپهری جلوه می کند و به دنبال آن، رنگ سیاه ـ که بیشترین نقش آن در دو اثر اولیه او، یعنی مرگ رنگ و زندگی خوابهاست ـ آبی از بیشترین بسامد برخودار است. اما همان گونه که بیان شد، رنگ سیاه در جهان بینی او چندان مطلوب نیست و اصلاً مایه تنفر سهراب است . واقعیت این است که شخصیت آرام، مطمئن، مصلح و آرمانخواه سپهری در تحلیل روانشناسانه رنگهای سبز و آبی دیوان او نهفته است.

سبز

رنگ سبز، تأثیری آرام بخش بر ذهن دارد؛ ایجاد زندگی می کند و همچنین احساسات را آرام می کند و شادی را به قلب می آورد.

 در روانشناسی رنگها آمده است: « انتخاب کننده رنگ سبز دارای صفات روحی اراده در انجام دادن کار، پشت کار و استقامت است. سبز مایل به آبی نمایانگر عزم راسخ، پایداری، و مهمتر از همه، مقاومت در برابر تغییرات است. انتخاب کنندگان رنگ سبز اصلاحگرانی هستند که مایل به اصلاح وضع موجود هستند. و شخصی که رنگ سبز را انتخاب می کند مایل است تا عقاید خود را به کرسی بنشاند و خود را به عنوان نماینده اصول اساسی و تغییرناپذیر معرفی کند و می خواهد به دیگران پند و اندرزهای اخلاقی دهد.»

 با نگاهی به آثار میانی و پایانی سپهری، رد پای این خیرخواهی و اصلاح طلبی (رفورمیسم) را می توان به خوبی مشاهده کرد. «سبز موجب نرمش پذیری اراده نیز می شود و همین نرمش پذیری به شخص امکان ایستادگی در برابر مشکلات را می دهد؛ زیرا از طریق این ایستادگی است که شخص می تواند کاری را به انجام برساند و بدین سان موجب احترام بیشتر برای خود می شود.»

در این میان، علاقه سپهری به رنگ آبی، واقعیتی انکارناپذیر و اظهار علاقه سپهری به رنگ آبی در کتاب «اتاق آبی» خود بیان کنندة این ادعاست. آبی رنگ اندیشه است و سهراب در پناه آرامش آن می اندیشید و در انتقال آن افکار به دیگران همواره می کوشید.

نتیجه گیری؛

سپهری در دوره ای از زندگی شخصی خویش، یعنی از زمانی که در تهران تحصیل می کرد و دراجتماع حضور فعال داشت تا زمانی که خود را از کارهای حزبی و اجتماع پر آلام و مکتب رمانتیسیسم رها نکرده بود، همواره مضطرب و نگران بودو به دنبال آرامش و رهایی از کشمکشهای روحی و روانی خویش می گشت که کاربرد و انتخاب رنگهای تیره در آثار اولیه او حکایتگر این نکته است؛ چرا که به اعتقاد روانشناسان، انتخاب رنگ سیاه بیانگر نفی خود و اعتراض به سرنوشت خویش است.

سرانجام، وجود رنگهای اصلی و روشن در کتاب چهارم به بعد سپهری، نشان از شخصیت بهنجار و با ثبات ، پویا، مطمئن، تأثیرگذار و اصلاح طلب اوست. شخصیت زنده و پویایی که با واژگان و واژه های رنگین اشعار خویش، همواره انسان را به تکاپو و تحرک وا می دارد و به سیر و سفر در انفس و آفاق دعوت می کند . او اساساً چه در سطح کلمه ـ چون گزینش واژگان رنگین ـ و چه در سطح کلام ـ بویژه در اشعاری چون مسافر، صدای پای آب، نشانی، پشت هیچستان و . . . همواره انسان را به تلاش و تکاپو برای رسیدن به حقیقت دعوت می کند و در رسانیدن « من فردی» به «مای جمعی» یک تنه می کوشد.

http://www.irandiba.com          


کنار شب ...

مرگ رنگ
                        رنگی کنار شب
                                 بی حرف مرده است.
             مرغی سیاه آمد از راه ‌های دور
                           می‌خواند از بلندی بام شب شکست.
                  سرمست فتح آمده از راه
                                              این مرغ غم پرست.

                         در این شکست رنگ
                                  از هم گسسته رشته ی هر آهنگ.
                                           تنها صدای مرغک بی باک
                                                            گوش سکوت ساده می‌آراید
                                                                                    با گوشوار پژواک.

                  مرغ سیاه آمد از راه‌ های دور
                           بنشسته روی بام بلند شب شکست
                                چون سنگ ، بی تکان.
                                               لغزانده چشم را
                                               بر شکل‌ های درهم پندارش.
            خوابی شگفت می‌دهد آزارش:
                              گل‌های رنگ سرزده از خاک شب.
             در جاده ‌های عطر
                          پای نسیم مانده ز رفتار.
                             هر دم پی فریبی ، این مرغ غم پرست
                                         نقشی کشد به یاری منقار.

            بندی گسسته است.
           خوابی شکسته است.

                                      رؤیای سرزمین
                                     افسانه شکفتن گل‌های رنگ را
                                                      از یاد برده است.
            بی حرف باید از خم این ره عبور کرد:
                                                رنگی کنار این شب بی مرز مرده است.


به رنگ طبیعت...

 

        از سهراب عزیز شروع می کنم 

چون اشعار سهراب بوی طبیعتو داره ،گفتم منم رنگ طبیعت بهش بزنم ،فضای جالبتری رو پیشکش نگاه شما مهربانان می کنم.

اما؛
 در تاریخ پانزدهم مهر ماه 1307 در خانواده ای که اهل شعر، نقاشی، منبت کاری و دیگر رشته های هنری بود، زاده شد. کودکی و نوجوانی او به مطالعه، بازی در طبیعت، شکار و نواختن موسیقی گذشت. سهراب تا پانزده سالگی خود را در شهر کاشان گذراند و در نقاشی ها و اشعار او تاثیر این دوران و تاثیر طبیعت و گیاهان را می بینیم. سهراب سپهری شعر صدای پای آب را با الهام از قریه "چنار" واقع در حد واسط کاشان و مشهد اردهال سرود و دهکده زیبای "گلستانه" واقع در اطراف کاشان الهام بخش او در سرودن شعر گلستانه شد.
سهراب یک سال بعد یعنی پس از پایان تحصیلات سیکل اول متوسطه به تهران رفت و در دانشسرای مقدماتی نام نویسی کرد. پس از پایان دوران دانشسرا به کاشان بازگشت و به سرودن شعر و نقاشی تابلو مشغول شد. اما بعد دوباره به تهران رفت و برای تحصیل در رشته نقاشی در دانشکده هنرهای زیبا ثبت نام کرد. شعر و نقاشی سهراب همچون دیگر همعصران وی تحت تاثیر امواج نو قرار گرفت و او نیز وارد حیطه شعر نو و نقاشی مدرن شد.
سهراب اولین کتاب خود به نام مرگ رنگ را در سال 1330 چاپ کرد. زندگی خواب ها، شرق اندوه، صدای پای آب، مسافر و هشت کتاب از جمله آثار سهراب سپهری است. این هنرمند پرآوازه ایران در اردیبهشت ماه 1359 در اثر بیماری سرطان خون درگذشت و در مشهد اردهال به خاک سپرده شد.

صدای پای آب یکی از سرودهای اوست. انگیزه سرودن شعر, مرگ پدر و تسلای مادر است. اواین سروده را به مادرش تقدیم داشته است. زبان روان, توصیف صادقانه دنیای عاطفی شاعر تصویرهای بدیع و تازه, غافلگیریهای شاعرانه(آشنایی زدایی), ترکیب و موسیقی شعر و حتی بهره گیری از لغات عامیانه برشکوه تاثیر این شعر افزوده است.
این سروده بلند را به دو قسمت می توان تقسیم کرد: در قسمت نخستین, شعر آمیخته ای از حس و عاطفه و آرمان شاعر است. آب در این شعر رمز خود شاعر است که آرام و تازه از هر گوشه و کناری عبوری مکند و کاشان او در آغاز همان کاشان زادگاه اوست اما در قسمت دوم, دستگاه فکری شعر و فلسفی او چهره می نماید و کاشان او به اندازه جهان وسعت می یابد و جهان در نامد کاشان تفسیر می شود: (اهل کاشانم , اما/ شهر من کاشان نیست/ شهر من گم شده است./ من با تاب, من با تب/ خانه ای در طرف دیگر شب ساخته ام) شعر صدای پای آب با اشاراتی به اساطیر و بهره گیری از عناصر هندی و بودایی, آگاهی و شناخت عمیق سهراب سپهری را از عرفان غیر اسلامی و غیر ایرانی و تلفیق این دو عرفان, نشان می دهد. جز این پایان شعر دعوتی است به درک درست عرفان و بهره گیری از آن در عصر معراج پولاد و اصطکاک فلزات سهراب در ازدحام صداهای گوناگون عصر ماشین باورمند گوش دادن به آواز حقیقت است و نگران گم شدن انسان در سطح سیمانی قرن.
صدای پای آب شاید از هر سروده دیگر آینه اندیشه و احساس سپهری می باشد. در این جا قسمتی از شعر بلند صدای پای آب را می خوانیم:

اهل کاشانم
روزگارم بد نیست.
تکه نانی دارم, خرده هوشی, سر سوزن ذوقی 

 مادری دارم, بهتر از برگ درخت,
دوستانی بهتر از آب روان,
خدایی که در این نزدیکی است.
لای این شب بوها, پای آن کاخ بلند........


شاخه ی نزدیک !

 ای نزدیک !

 در نهفته ترین باغ ها ، دستم میوه چید

             و اینک ، شاخه ی نزدیک ! از سر انگشتم پروا مکن

                  بی تابی انگشتانم شور ربایش نیست ، عطش آشنایی است

       درخشش میوه ! درخشان تر

                                  وسوسه ی چیدن در فراموشی دستم پوسید

         دورترین آب

               ریزش خود را به راهم فشاند

       پنهان ترین سنگ

                    سایه اش رابه پایم ریخت

                                          و من ، شاخه ی نزدیک!

                از آب گذشتم ، از سایه به در رفتم ،

                                         رفتم ، غرورم را بر ستیغ عقاب ـ آشیان شکستم

                                         و اینک ، در خمیدگی فروتنی ، به پای تو مانده ام

                                                  خم شو ، شاخه ی نزدیک!


دل 89 ...

 سلام به خدای خودم

سلام به شما
             ... سلام ...
                      ... سلام ...

عذرخواهم که سال جدید تا امروز توی سرزمین ما جاری نشد!

اما همراه با 89 می خوام صبارو یه تغییری بدم . شاید کاری باشه که همه قبلا پیاده اش کردن
اما خب من با یه تغییر کوچولو ادامه می دم .
اونم اینکه با احترام زیادی که برا عزیزانی مثل حافظ و فردسی و ... قائلم ، می رم سراغ بزرگوارانی که تا به حال زیاد راجع بهشون حرفی زده نشده یا شاید اصلا حرفشون تو جمعمون نبوده . توی طول یه هفته یا نهایت دو هفته با زندگی و شاعرانه های یک شاعر به روزیم .

امیدوارم از این تغیر خوشتون بیاد.

آخه سر و صورت وب رو دوستان صفا دادن. منم گفتم تو دلشو یه تغییری بدم.

                                             بازم شرمنده ی نگاه مشتاق دوستداران

                                                                                           ادبیات ، عاشقانه ها و شاعرانه


تا 89 ...

    نظر

  

   چو درخت فروردین پر شکوفه شد جانم

                                                   دامنی ز گل دارم بر چه کس بیفشانم؟

   ای نسیم جان پرور ! امشب از برم بگذر

                                                 ور نه این چنین پر گل تا سحر نمی مانم...

 

 

                                                                                 نوروزتون پر از لبخند های ماندنی